یادداشت هانا خوشقدم
2 روز پیش
بسمالله ابن خلدون مقدمهای در کتاب تاریخنگاریاش دارد که به بنیان علم جامعه شناسی معروف است. در آن مقدمه بهخوبی میتوان دانش و چندبعدی بودن ابن خلدون را مشاهده کرد. او به رویکرد انتقادی و تحلیلی بسیار اهمیت میداد؛ نکتهای که مورخان پیش از او در نظر نمیگرفتند. او گفتههایش را به روشهای مختلف اثبات کرده و گاهی منابعی که استفاده کرده را نیز مورد انتقاد قرار داده است. اما در نگارش خود کتاب تاریخش از اصول مقدمه پیروی نمیکند! مقدمه جهاناحمدی بر کتاب مرثیهای بر یک رهایی، یادداشتی جامع در هویت، یا بهتر بگویم، اختلال هویت روایتنویسی در ادبیات ایران بود. اما اگر مثل من کتاب را دنبال یک روایت معتبر میگردید، هشدار دهم که کم و کمتر مییابیدش! وقتی به نقطه پایان روایت بدنوشت حسام آبنوسی رسیدم، باورم نمیشد فقط روایت «اگر مارکز بفهمد» عمق قابل اعتنایی برای شیرجه زدن داشت! مابقی در حد قوزک پا. اما چیزیکه با خوانش این کتاب برایم کاملا جا افتاد، این بود که من راوی، اصلیترین و مهمترین شاخصه روایت است. آن خودافشایی جسورانه وقتی خودت راوی خودت هستی کجا و زدن پاورقی « این داستان زندگی دوستم است» کجا؟ روایت کردن دیگران همیشه آسان است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.