یادداشت فاطمه مظهری‌صفات

        دارم سعی می‌کنم که مغزم را منسجم کنم بعد از خواندن چند فصل سرد و سخت  آخر کتاب بتوانم یادداشتی بنویسم که در خور این کتاب باشد.
اول زندگی این مادر دختر برایم خیلی جذاب بود و نویسنده توانایی خیلی بالایی در بیان جزئیات درگیر کننده‌ی ذهن داشت. بوها، لمس کردنی ها  و صداها خیلی خوب و حرفه‌ای توی متن پخش می‌شد و نشان داده می‌شد. داشتم عاشق صدای صندلی ننو و ورق زدن کتاب می‌شدم. خودم را جای دختر جا می‌زدم برای لمس کتاب‌خانه و کتاب‌هایش این روتین زندگی‌ برایم جالب بود ولی رفته رفته داستان به سمت مرموز شدن و مالیخولیایی شدن پیش رفت که آزار دهنده و نا امید کننده بود. دلم می‌خواست دختر یک کار جذاب تر بکند برای غلبه بر ترسش از بیرون. ولی اجازه داد ترسها تاروپود خانه را در بربگیرید و مانع  رشد قرمان‌گونه‌ی دختر بشوند. 
دو فصل آخر فاجعه بود. بیش از حد از تصاویر سیاه و خونی و  منزجر کننده استفاده کرد و تکرار و تکرار و تکرار از سه فصل مانده به آخر  می‌شد فهمید می‌خواهد چه بلایی سر خودش و مادرش بیاورد. 

نکته‌ی‌مثبت این کتاب برای هنرجوهای نویسندگی؛  دیدن  انبوه تصاویر  و دخیل کردن  خیلی زیاد حواس پنج‌گانه خواننده
در این کتاب است به واسطه‌ی نابینا بودن شخصیت کتاب.
اینجا میتوانید یاد بگیرید چطور  از صدا، نور و  بوها به خوبی توی داستان استفاده کنید. 
      
342

38

(0/1000)

نظرات

ای کاش قلم درخشان این بانو، مسیر امیدبخشی رو دنبال می‌کرد:) 

1