یادداشت maryam torabi
1403/7/19
نمیدانم چندمین کتابی است که از آگاتا کریستی میخوانم و هربار با این نگرش کتاب را باز می کنم که من نباید گول اگاتا رو بخورم و با دیدی باز باید به همه شخصیت ها نگاه کنم و کسی را از قلم نندازم ولی هربار به شکلی من را از کرده ام پشیمان میکند و بله من باز هم فریب خوردم. و اما داستان... داستان در مصر و در مورد خانواده ی ثروتمند ایمهوتپِ. ایمهوتپ مردی است که به پسران خود چندان اعتماد نداره و حتی اگر راه دور هم باشه با نامه و پیغام و پسغام امور زندگی و تجارتشو کنترل میکنه. در یک سفر همراه با زنی جوان و زیبا به اسم نوفرِت به خانه برمیگرده. این زن خیلی یواش یواش تخم نفاق و کینه رو بین خودش و اعضا میکاره تا حدی که اول به مرگ خودش و بعداً خیلیای دیگ ختم میشه (شایدم از اول کینه وجود داشته و نوفرِت فقط کسی بود که باعث شد دیده بشه).... در این داستان شخصیتی به اسم پوآرو یا مارپل وجود ندارد شخصیت هِنِت برام لاینحل موند تا حدودی (فکر کنم مُرد ولی زیاد نفهمیدم چرا طرف یاموس رو گرفت) ولی من یه چیزی در مورد سبک آگاتا فهمیدم و اونم اینه ک قاتل رو بین قربانی ها میزاره
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.