یادداشت نیایش
1404/6/26 - 22:03
مارینکا با مادربزرگش در خانهای که پاهای مرغی دارد زندگی میکند. مادربزرگ او یک گایا است و وظیفهاش هدایت مردگان به سوی ستارگان است،این باعث میشود مارینکا نتواند با انسانهای زنده ارتباط برقرار کند؛اما او میخواهد از حصار رد شود و پا به دنیای بیرون از خانه بگذارد. او میخواهد دوستی داشته باشد که بیشتر از یک شب کنارش باشد... این از اون دست کتابهایی هستش که معروف نیست و کمتر کسی خوندتش اما واقعا داستان زیبایی داره و ارزش خوندن داره
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.