یادداشت نیما

نیما

نیما

1404/7/2 - 03:18

        کتاب «یک پیاده‌روی طولانی تا آب» روایتی است که از دل واقعیت بیرون آمده و درست به همین دلیل استخوان‌سوز و تکان‌دهنده است. وقتی ورق می‌زنی، با کلماتی روبه‌رو می‌شوی که ساده‌اند، اما در پشت آن سادگی، عمقی از رنج و تلخی پنهان شده که باورش دشوار است. اینکه یک کودک بتواند در برابر طوفان‌هایی از گرسنگی، جنگ، آوارگی، بی‌خانمانی و بی‌مهری آدم‌های بزرگ‌تر زنده بماند، چیزی فراتر از توان تصور است. آنچه در این داستان می‌خوانیم نه تخیل نویسنده، که انعکاس حقیقتی است که در جغرافیای سیاه جنگ و زیاده‌خواهی بشر اتفاق افتاده و همچنان اتفاق می‌افتد.

این کتاب نه فقط قصه‌ای درباره زنده‌ماندن یک انسان، که آینه‌ای است روبه‌روی بشریت؛ بشریتی که در عطش قدرت و جاه‌طلبی، کودکان را به قربانیان بی‌گناه تبدیل می‌کند. در هر صفحه، می‌توان ردپای حماقت انسان را دید؛ حماقتی که با اسلحه و نفرت، دنیای کودکان را می‌سوزاند و آینده‌شان را می‌بلعد. کودکانی که باید در دنیایی سرشار از عشق و امنیت رشد کنند، ناگهان خود را در میانه جهنمی می‌یابند که بزرگ‌ترها ساخته‌اند. و این همان‌جاست که پرسش بزرگ سر برمی‌آورد: چه چیزی جز بی‌خردی و حرص بی‌پایان انسان می‌تواند چنین دوزخی را خلق کند؟

خواندن این کتاب تجربه‌ای ساده نیست. واژه‌ها بار سنگین اندوهی را بر دوش خواننده می‌گذارند که رها شدن از آن آسان نیست. احساس خشم، اندوه و همدلی در هم می‌آمیزند و تو را وامی‌دارند لحظه‌ای مکث کنی، نفس بکشی و به این فکر بیفتی که چگونه ممکن است دنیایی چنین بی‌رحم باشد. این کتاب نه فقط روایتی از گذشته، که هشداری برای امروز است؛ یادآوریِ این حقیقت که هر جنگ، هر ظلم و هر ناعدالتی، بیش از همه قلب کودکان را هدف می‌گیرد.

«یک پیاده‌روی طولانی تا آب» دعوتی است برای بیدار شدن، برای دیدن زشتی‌های خودساخته بشر، و شاید برای اندیشیدن به اینکه اگر نمی‌توانیم جلوی همه رنج‌ها را بگیریم، دست‌کم می‌توانیم سهمی در نیافزودن بر این رنج داشته باشیم. این کتاب یادآوری می‌کند که رنج یک کودک، محکومیتی است بر پیشانی تمام انسان‌ها.
      
85

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.