یادداشت gharneshin
5 روز پیش
(( انگار زیر آسمان تابستان آن گذر آشنا، به همان راحتی که به خوابی معصومانه ختم میشد، میتوانست به زندان هم ختم شود. )) مورسو، شخصیتی که انگار به طور ذاتی و ناخودآگاه پوچگراست. تفکر مورسو فقط محدود به محسوسات زندگیست و این باعث میشود او بیشتر از هر انسانی از لحظهی حال استفاده و لذت ببرد. مورسو به دنبال دلیل برای انجام کاری نمیگردد، همین که دلیلی برای انجام ندادنش نباشد کافیست. پیشنهاد دوستی را قبول میکند چون دلیلی ندارد که با آن شخص دوست نباشد، میخواهد با ماری ازدواج کند چون دلیلی برای ازدواج نکردن ندارد. مورسو شخصی بی احساس نیست، او بیش از ظرفیت جامعه صداقت دارد. شاید هرچیزی که باور داشته باشد را به زبان نیاورد اما بی شک به هرچیزی که به زبان میآورد باور دارد. مورسو با انسانها بیگانه نیست. او با قراردادها و قوانین نانوشته، و با عرف جامعهی انسانها بیگانه است. درحالی که تمام انسانها در جامعه ظاهری برای خود میسازند تا باطن خود را پنهان کنند، مورسو صادقانه از احساسات خود میگوید. مورسو، نمادی از پوچانگاری، در دادگاه به ظاهر برای قتل محاکمه میشود اما دادگاه او را برای شخصیتش و برای مبارزه کردن با پوچی و معنا دادن به آنچه بیمعناست به مرگ محکوم میکند. شخصیتی که در دادگاه هم حاظر به دروغ گفتن و تظاهر کردن نشد و برای حقیقت جان داد. شخصی که پوچی زندگی را با تمام وجود درک کرده و پذیرفته است. سومین بار بود که این کتاب را میخوانم و مثل بار اول برای من جذابیت و حرفها داشت. خواندن کامو مثل همیشه جز شیرینترین تجربههاست از ادبیات.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.