یادداشت روژان صادقی
1403/3/19
۲.۷۵/۵ به نظرم وقتی یه آدم شروع میکنه به نوشتن خاطرات یا زندگی نامش حتما فکر میکنه که چیزی برای گفتن داره. و قطعا زندگی آقای هوشنگ مرادی کرمانی همچین ویژگی رو داره. اما به نظرم وقتی یک نویسنده اینهمه وقت و انرژی میذاره و چیزی رو مینویسه که میخواد هدفی رو برسونه باید جوری از توانایی نوشتنش استفاده کنه که متن برای خواننده تاثیرگذار باشه. من کسی هستم که هزاران بار با قصه های مجید خندیدم و با داستان هاش عشق کردم برای همین باورم نمیشد کسی که کتابی به اووون قشنگی رو نوشته بتونه همچین چیز کسل کننده ای بنویسه. من زندگینامه خوندم (قطعا نه اونقدری که باید) ، زندگینامه آدم هایی که سختی های خیلی کمتری از هوشنگ مرادی کرمانی کشیدن تا به یه جایی برسن؛ ولی با این حال داستان زندگی اونا به مراتب برام تاثیرگذارتر بود و این فقط و فقط برمیگرده به طرز نوشتار. تلگرافی نوشتن برای این قالب مناسب نیست! پراکنده گویی برای همچین کتابی جالب نیست! منِ خواننده نباید موقع خوندن کتاب تقریبا به هرچیز دیگه ای فکر کنم به غیر از داستانی که دارم میخونم. خیلی دوست داشتم این کتابو دوس بدارم ولی حسابی ناامیدم کرد. تنها بخشی از کتاب که یکم واسم جالب بود ۵۰ صفحه آخر کتاب بود. فقط چون میخواستم بدونم چجوری نویسنده شدن، کتاب و تموم کردم وگرنه که طبق قانونم که اگر کتابی تا نصفه من و جذب نکنه به خوندنش ادامه نمیدم، اینم کنار میذاشتم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.