یادداشت اسماعیل محمدنژاد 🇮🇷🇵🇸

یلدا
        راستش را بخواهید نظرات کاربران بهـخوان تا حدی مرا متعجب کرد!
نمی‌دانم آنها این کتاب را به تازگی خوانده‌اند یا مثل من همان اواسط دهه ۸۰ و در زمان انتشار کتاب خوانده‌اند!
ولی به خاطر دارم که در آن زمان رمان‌های «م. مودب‌پور» روی بورس بودند و بسیار خواندنی! رمان‌های م.مودب‌پور  معمولاً شخصیت‌هایی داشتند که انگار در رمان‌های دیگرش از نظر شخصیت‌سازی تشابهات زیادی داشتند و برای خواننده آشنا به نظر میرسیدند.
«یلدا» هم یکی از آنها بود؛ من هم در همان دهه ۸۰ خواندمش و به یاد دارم که داستانی جذاب و تابوشکن بود. در آن زمان روابط جنسی مردان با زنان خیابانی و ایدز و...  موضوعی بود که بیشتر مورد تکذیب قرار می‌گرفت تا تایید! حتی آمارهایی ارائه میشد که در ایران بیشتر موارد انتقال ایدز از طریق اعتیاد است و آن دسته اندکی که از طریق روابط جنسی به این بیماری مبتلا می‌شوند هم زن و شوهرهایی هستند که هیچکدام از بیماری خود خبر ندارند،از طریق سوزن آلوده یا بریدگی و... ناقل شده و به یکدیگر انتقال می‌دهند و خلاصه به هر طریقی روابط نامشروع جنسی را کتمان می‌کردند!
همه این‌ها را گفتم که در نهایت اضافه کنم در چنین فضایی که شبکه‌های اجتماعی به این شکل نبود،رسانه‌های جمعی بسیار محدود بودند و اطلاعات کم، موضوع این کتاب چقدر جذاب بود و چقدر خواندنش نیاز به مراقبت‌های ویژه داشت که کسی متوجه نشود موضوع کتاب درباره چیست! 
حالا شاید خواندن رمانی با آن مضمون در زمانه‌ای که دیگر،تازه‌نوجوانان نیز از روابط عاشقانه با جنس مخالف تا روابط جنسی و بیماریهای مقاربتی و حتی راه‌های پیشگیری از آن، بسیار بیش از آنچه اقتضای سنشان باشد، میدانند، دیگر لطف گذشته را ندارد! 
اصلا مدل عاشقی کردن و عاشق شدن و ... هم تغییر کرده و خلاصه نوع روابط پسر و دختری که آن زمان یک تابوی نابخشودنی از طرف دیگران، و یک احساس ناب عشق توام با دلهره برای آن دو بود هم الان برای بسیاری خنده‌دار است!!
به هر روی این رمان را در زمان خودش بسیار تازه و دوست‌داشتنی یافتم؛گرچه شاید الان دیگر نخواهم دوباره بخوانمش!
      
4

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.