یادداشت
1402/12/17
قاتلان ماه گل (قاتلان ماه کامل) یک فیلم کاملا خلاف جریان و انتقادی است که به یک فراز تاریک در تاریخ آمریکا میپردازد: کشتار سازمانیافته سرخپوستان قبیله اُسیج. فیلم اسکورسیزی اقتباسی بسیار وفادارانه از کتاب دیوید گرَن به همین عنوان است که هفت سال پیش در ایالات متحده منتشر شدهاست. گرن ماجرای کشف نفت در زمینهای پهناور قبیله اُسیج را به تفصیل بیان میکند و روایت جذابی از هجوم سرمایهداران و شرکتهای نفتی به این منطقه ارائه میدهد. بر خلاف فیلم که از همان ابتدا شخصیت تبهکار را معرفی میکند، تا نیمه داستان کتاب ما نمیتوانیم حدس بزنیم این همه قتل که در میان سرخپوستان ثروتمند رخ میدهد توسط چه کسی سازماندهی شدهاست. اگرچه این کتاب یک روایت کاملا مستند است اما نیمه دوم آن که به کشف روابط مخفی تار عنکبوتی بین تبهکاران اختصاص دارد برای علاقمندان به رمانهای پلیسی جذاب خواهدبود. نیمه اول کتاب روایتگر به تلاش سفیدپوستان سوداگر امریکایی برای جلب اعتماد سرخپوستان ثروتمند، چگونگی سلب حقوق آنان توسط دولت آمریکا و بالاخره برنامهریزی برای قتل آنها به روش های گوناگون، تا انتقال میراثشان به یک فرد سفیدپوست است: "سرخپوستها را با شلیک در مراتع دورافتاده، به ضرب چاقو در اتومبیل، با مسمومیت تدریجی و انفجار دینامیت موقع خواب در خانه شان، قلع و قمع کرده بودند. هیچ کس نمی دانست این اوضاع کی تمام میشود. قبیله ای که تک تک افرادش جزء ثروتمندترین آدمهای دنیا بودند داشت به داغدیده ترین جماعت جهان بدل میشد. مطبوعات بعدها این قتلها را «شیطانی و شوم، همچون همۀ داستانهای جنایی قرن و خون بارترین فصل در تاریخ جنایات آمریکا» توصیف میکردند." چون بنا نیست این یادداشت لذت کشف معمای پشت پرده را از مخاطب بگیرد بیش از این درباره خطوط توطئه جنایی چیزی نمیگوییم و به بخشی از کتاب میپردازیم که کارگردان نمیخواسته یا نمیتوانسته در فیلم منعکس کند. این بخش همان «پیش داستان» است. زمینه ای که قبل از ورود قهرمان، یعنی ارنست برکهارت در کتاب و لئوناردو دی کاپریو در فیلم، وجود داشته و در یک سیر تاریخی شکل گرفته است. این زمینه مربوط به تاریخچه پایمال شدن حقوق سرخپوستان قبیله اُسیج است که دیوید گرن حق مطلب را درمورد آن ادا کرده است: "سال ۱۸۷۰ قبیلهٔ اُسیج که مجبور به ترک چادرهایشان شدند و مقبره هایشان غارت شد. توافق کردند که هر هکتار از زمین هایشان را به قیمت پنجاه سنت (!) به مهاجران بفروشند. با این حال مهاجران بی طاقت، چند سرخ پوست اسیج را قلع و قمع و سلاخی کردند و پوست از سرشان کندند. یکی از کارگزاران امور سرخ پوستان میگفت: «خود به خود این سؤال پیش میاد که وحشی های واقعی کدوم دسته از این آدمهان؟» یکی از کمیسرهای عالی امور سرخ پوستان گفته بود «سرخ پوست ها باید به زبون خوش، اگه نه به ضرب و زور، به راه و رسم زندگی سفید پوست ها تن بدن.» به پدر و مادر مالی هشدار داده بودند اگر به این کار تن ندهند، دولت مقرری سالانه شان را قطع میکند و خانواده را به حال خود رها میکند تا از گرسنگی بمیرند. ناچار، صبح یکی از روزهای ماه مارس مالی را از خانواده جدا کردند و در واگن اسبی جا دادند تا به موسسه کاتولیک مخصوص دختران برود. خیلی از هم شاگردیهای اُسیج "مالی" سعی میکردند از مدرسه کاتولیکها فرار کنند ولی مأموران قانون سوار بر اسب پی آنها می رفتند، دست و پایشان را با طناب می بستند و کشان کشان برشان میگرداندند. مالی هر سال هشت ماه سرکلاس حاضر می شد و هر بار که به قبیله بر میگشت میدید دخترهای بیشتر و بیشتری، پتو و چارقشان را کنار گذاشته اند و مردان جوان دیگر عوض لنگ، شلوار پوشیده اند و عوض کاکل، کلاه لبه پهن سر کردهاند." اینها فقط رنجهای سرخپوستان اسیج تا پیش از کشف نفت است. چنانکه ذکر شد کشف نفت و ثروتی که برای سرخپوستان به همراه آورد باعث شد رفتار جامعه آمریکا با آنان کاملا تغییر کند. دادگاه ها حق دسترسی بسیاری از آنان به اموالشان را سلب کردند، بانک ها و شرکت های بیمه و سارقان جیبشان را میزدند و روش های عجیب تری هم برای تصاحب دارایی آنان در میان بود: "دست سارقان مسلح برای خالی کردن حسابهای بانکی سرخپوستان اُسیج باز بود. کسبه قیمتها را با اسیجها دولاپهنا حساب میکردند. بانکدارها و وکلای بی وجدان سعی میکردند از وضعیت حقوقی نامعلوم اسیج ها سوء استفاده کنند. کار به جایی رسید که زنی سی ساله از اهالی اُرگان، در آرزوی ازدواج با یکی از خرپول های اسیج نامه ای برای قبیله فرستاد که میگفت: با پول دارترین سرخ پوستی که میشناسید مطرح کنید زیباتر و وفادارتر از من گیرش نمیآید!" <a href="mehrnews.com/x33YRp"> متن کامل این یادداشت را در خبرگزاری مهر بخوانید.</a>
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.