یادداشت کتابفام
دیروز
۱۵۷ صفحه در ۴ ساعت. «چهرهها در شلوغی» رمانی سهسویه است که هیچگاه به خوانندهاش اجازه نمیدهد فراموش کند که با یک رمان طرف است و در سطوح مختلف به بازیاش میگیرد. و زیبایی کار «لوئیزِلی» در این است که در پایان، به شکلی غیرمنتظره، این سه خط داستانی را با وجود فضا و زمانی که بینشان وجود دارد همچون گراورهایی پوستی بر هم منطبق میکند. و نتیجه رمانی از کار درمیآید که توجه بسیار زیادی از خوانندهاش طلب میکند و وی را وادار میکند تا بر تعامل بین شخصیتها، جزئیات خُرد، انحلال پیشفرضهای ذهنی و البته واقعیت، تمرکزی حداکثری داشته باشد. داستان عادی شروع میشود اما سپس به ترکیبی از لقمههای کوچک فلسفی، مطالعهی هنرمندی جوان در مقام یک زن، کاوشی در تأثیرات دلتنگی بر ازدواج، و آزمایشی جسورانه که مرزهای ادبی داستان را گسترش میدهد تبدیل میشود تا جایی که با فانتزی، شعر، زندهگینامه و سورئالیسم همپوشانی پیدا میکند. زیبایی نثر «لوئیزِلی» با صداقتی شگفتانگیز همراه است که این اجازه را به روایت میدهد تا بین عناصری مانند تفکرات متافیزیکی و مطالعهی زبان، تا اموری کاملن فیزیکی مانند راه رفتن و بچهشیردادن در نوسان باشد و این غنای موضوعی و این مسئله که رمان مجموعهایست از قطعات کوتاه و فلشبکها، روایت را با سرعتی سرسامآور به جلو میبرد و در عینحال سرگرمکننده و چالشبرانگیز نیز هست. در سهسوی «چهرهها در شلوغی»، مادری جوان در مکزیک قرار دارد که در حال نوشتن رمانیست دربارهی زمانی که بهعنوان مترجم در نیویورک مشغول به کار بود. روایت او شامل کار، عشق به ادبیات و شخصیترین و جزئیترین جزئیات زندهگیاش میشود. در سویی دیگر، کمی جلوتر از لحاظ زمانی، در محلهی هارلم، مترجم جوانی بهسختی در تلاش است تا رئیس خود را به انتشار آثار «گیلبرتو اووِن»، شاعر گمنام مکزیکی راضی کند. و در سوی سوم، که به لحاظ زمانی به سالها پیش برمیگردد، «گیلبرتو اووِن» شاعر، ایام دوستی خود را با «فدریکو گارسیا لورکا»، شاعر اسپانیایی و برخورد با شبح زن جوان جذابی که مدام از پنچرهها قطار در حال حرکت میبیندش، به یاد میآورد. «چهرهها در شلوغی»، داستانسرایی منحصربهفردیست که بهراحتی فواصل زمانی را طی میکند و «لوئیزلی» توانسته روایتی ظریف در این فضای بینابینی پیچیده خلق کند که بسیار خواندنیست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.