خلاصه اش اینه:
«آلیس» مبتلا به سرطان شده است. او به تنها چیزی که در این شرایط فکر میکند، دخترش «زویی» است. حتی سلامتی و زندگیاش را هم به خاطر او میخواهد. آلیس میداند که زویی از اختلال روابط اجتماعی رنج میبرد و از آدمها میترسد، اما حالا وقتش نیست که زویی را در چنین شرایطی تنها بگذارد. اینجاست که «کیت» و «سونجا» از راه میرسند و در کنار زویی و آلیس میایستند تا این شرایط را تا جای ممکن آسانتر کنند. این چهار زن در کنار هم باید انتظار هر اتفاقی را داشته باشند و خود را برای هر پیشامدی آماده کنند..
𝓜𝓪𝓻𝓰𝓪𝓻𝓮𝓽𝓪
1404/2/13
2