یادداشت سید علی مرعشی

        خُمره
چقدر دلتنگ کودکی ات می شوی؟ یادت هست؟ 

دلشوره قبل از امتحان، خجالت از لقمه ی ساده ای که زنگ تفریح مونس تنهایی ات می شد، کفش هایی که گاهی با افتخار با آن عرض حیاط مدرسه را رژه می رفتی و گاهی سوراخ آن را می پوشاندی، کل کل های توی سرویس، دعواهای زنگ آخر، بازی های سر کلاس، زنگ ورزشی که برای فوتبال دوستان حال و هوای چمپیونزلیگ را زنده می کرد، داستان های خمار کننده معلم انشاء، صدای ویز ویز معلم تاریخ که گاهی بلند شدن صدایش رشته خوابت را قطع می کرد، ابهت استاد ریاضی که همیشه یه حس خودبرتر بینی خاصی نسبت به دیگر اساتید در ژن شان یافت می شد و در نهایت ناظم مدرسه که هنوز مرا یاد ژاندارم های سریال های دهه سی می اندازد. 

خب اگر همه این ها برای مطالعه این داستان کافی نباشد شاید بهتر باشد هیچ وقت به سراغ این چنین کتابی نروید! 
خمره البته با تصورات شهری ما کمی متفاوت است اما همان طرح و موضوعی را دنبال می کند که در هر شهری از میهن ما با این جمله از آن یاد می کنند:«عجب مردمانی هستند ها!»

پ:از بانوان عذر میخواهم که کپشن پسرانه شد،تصور خاصی از دنیای دخترانه مدارس نداشتم و از همین جا شما را به چالش مطالعه این کتاب و نوشتن «حال و هوای روزهای مدرسه» دعوت می کنم.
      

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.