یادداشت zed_bml
1404/1/22
بعد از مدتها کتابی را یک نفس خواندم و البته افسوس خوردم که چرا نسخه چاپی کتاب را نداشتم. رمان گاف داستانی است دربارهی ارغوان شمس ، معلم مدرسه و ماجراهایی که پس از عضویت او و همسرش در یک گروه خیریه برای شناسایی و کمک به خانوادههای محلهی ناظر آباد رخ میدهد. ناظر آباد درواقع نمادی از محلههای فقیر نشین حاشیهی شهرهای بزرگ است که به خوبی و با جزئیات به تصویر کشیده شده. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، بار اصلی داستان را مونولوگهای ارغوان شمس پیش میبرد. مونولوگهایی که ناشی از یک شکاف بزرگ است، میان دانش آموزان ارغوان و بچههای ناظر آباد که ارغوان را درگیر چالشی درونی میکند. داستان از زبان اول شخص (ارغوان) روایت میشود و همین است که نثر کتاب بسیار روان و خوش خوان و در عین حال پر است از ترکیبهای وصفی بدیع و نو! وصفهایی که نشان از دقتی زنانهاند و البته شاید به مذاق بعضی خوش نیاید. مثل آنجا که میگوید: «پرایدی نقرهای که چاله چولههایش را بدون رنگ درآورده اند ولی بتونه کاریهایش حتی در تاریکی کوچه هم مثل خال پلنگ به چشم میآید ، کنارمان ترمز میزند.» علت نامگذاری گاف برای کتاب هم در صفحهی آخر به زیبایی مشخص می شود . و در پایان یکی از پررنگترین دلایلی که لذت کتابْ بسیااار به جانم نشست، شباهت زیاد شخصیتم به ارغوان بود که باعث میشد با او همذاتپنداری کنم و البته انگار که از بیرون به خودم نگاهی بیندازم! احتمالا از آن کتابهایی است که دوباره خواهم خواند و شاید حتی پی دوباره هزینه کردن برای خرید نسخهی چاپیاش را هم به تن بمالم!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.