یادداشت فاطمه سرایانی

        « کدخدا ایستاد و گوش داد؛ صدای زنگوله از بیرون ده شنیده می‌شد؛ صدای خفه و مضطربی  که دور می‌شد و نزدیک می‌شد و دور ده چرخ می‌زد.»
این کتاب برای من تجربه‌ی عجیبی بود. هم نویسنده برایم ناشناخته بود و هم سبک. فضای کتاب مرموز، غریب و وهم برانگیز بود؛ بعضی از داستان‌ها بوی مرگ میدادند بعضی بوی فقر و گرسنگی و برخی بوی عجیب عقب‌ماندگی و خرافه‌گرایی 
فضا پردازی و توصیفات داستان‌ها به نظرم بسیار قوی و قابل ستایش بود انگار ساعدی یقه‌ی من را می‌گرفت و مرا پرتاب می‌کرد توی بیل و مدام ذهن مرا برای پرسیدن قلقلک می‌داد 
این کتاب شما را به فکر کردن وادار میکند و گاهی در بهت فرو می‌برد 
به نظرم خواندن این کتاب تجربه متفاوت و جالبی است اما اگر در شرایط روحی حساسی هستید ممکن است بهتر باشد خواندن آن را به زمانی دیگر موکول کنید 
پی‌نوشت: داستان های اول و چهارم داستان‌های مورد علاقه‌ی خودم بودند 
      
372

26

(0/1000)

نظرات

این یادداشت رو که خوندم رفتم یکبار دیگه اسم نویسنده رو چک کنم ببینم ادگار آلن پوعه یا غلامحسین ساعدی😅
5

1

بده یا خوب 

0

چه جالب پس باید از آلن پو هم یه چیزایی بخونم  

0

والا من که عاشق آلن پو ام. اصلا این توصیفات خصوصیات کار آلن پوعه. 
@omid...abad 

0

چه یادداشت خوبی نوشتی! هنوز مدهوشِ داستان اول این کتابم.

1