یادداشت فاطمه سرایانی
1403/9/12
« کدخدا ایستاد و گوش داد؛ صدای زنگوله از بیرون ده شنیده میشد؛ صدای خفه و مضطربی که دور میشد و نزدیک میشد و دور ده چرخ میزد.» این کتاب برای من تجربهی عجیبی بود. هم نویسنده برایم ناشناخته بود و هم سبک. فضای کتاب مرموز، غریب و وهم برانگیز بود؛ بعضی از داستانها بوی مرگ میدادند بعضی بوی فقر و گرسنگی و برخی بوی عجیب عقبماندگی و خرافهگرایی فضا پردازی و توصیفات داستانها به نظرم بسیار قوی و قابل ستایش بود انگار ساعدی یقهی من را میگرفت و مرا پرتاب میکرد توی بیل و مدام ذهن مرا برای پرسیدن قلقلک میداد این کتاب شما را به فکر کردن وادار میکند و گاهی در بهت فرو میبرد به نظرم خواندن این کتاب تجربه متفاوت و جالبی است اما اگر در شرایط روحی حساسی هستید ممکن است بهتر باشد خواندن آن را به زمانی دیگر موکول کنید پینوشت: داستان های اول و چهارم داستانهای مورد علاقهی خودم بودند
(0/1000)
نظرات
1403/9/13
این یادداشت رو که خوندم رفتم یکبار دیگه اسم نویسنده رو چک کنم ببینم ادگار آلن پوعه یا غلامحسین ساعدی😅
5
1
امید ابد
1403/9/13
0