یادداشت پیمان قیصری

1Q84 ( سه جلدی)
        کتاب «یک کیو هشتاد و چهار» با آئومامه شروع میشه، زنی حدوداً سی ساله که در تاکسی در بزرگراهی نشسته و به دلیل ترافیک سنگین به پیشنهاد راننده از تاکسی پیاده میشه و از راه‌پله اضطراری کنار بزرگراه پایین میره تا به قرارش برسه اما این راه‌پله یک راه معمولی نیست و آئومامه رو از دنیایی در سال 1984 به دنیایی در سال «یک‌ کیو هشتاد و چهار» می‌بره. آئومامه از پدر و مادری عضو یک جمعیت مذهبی بسته بعد از ده-یازده سالگی از اون جمعیت خارج شده و الان تنها زندگی می‌کنه و مربی یک باشگاه ورزشی و متخصص در ماساژ! و درمان عضلاته. چند وقتی هست که آئومامه با یک زن بیوه‌ی پولدار همکاری می‌کنه تا مردانی که زنانشون رو آزار و اذیت‌ می‌کنند به جهان دیگر راهی کنند. شخصیت اصلی دیگه‌ی رمان که به صورت موازی در دو کتاب اول داستانش رو می‌خونیم، تنگو هست. مردی که در کودکی دو سال با آئومامه همکلاس بوده و یکبار آئومامه بدون حرفی دستانش رو محکم در دست گرفته و توی چشماش نگاه کرده و از اون به بعد تنگو همیشه آئومامه رو در ذهن داره. تنگو دبیر کنکور هست و نویسنده‌ای که هنوز کتابی رو چاپ نکرده ولی الان پیشنهادی از یک ویراستار دریافت کرده که داستان نوشته شده توسط یک دختر ۱۷ ساله به نام فوکائری رو بازنویسی کنه تا جوایزی برنده بشن و پولی به جیب بزنند. اما این بازنویسی و پخش داستان باعث عصبانی شدن آدم‌کوچولو‌ها میشه چون رازهاشون رو فاش می‌کنه! در حدود هزار و دویست-سیصد صفحه داستان آئومامه و تنگو رو می‌خونیم که بین سورئال و رئالیسم جادویی و علمی تخیلی در رفت و آمده! داستان در یک زیربنای عاشقانه به انتقاد از خشونت خانگی و مذهب و ... می‌پردازه. به نظرم کتاب سوم یکم بیش از اندازه کش داده شده بود اما در مورد ترجمه، ترجمه‌ی معصومه عباسی سانسور کمتری داره اما یه جاهایی خوب ترجمه نشده با این حال طوری نیست که متوجه نشید یا مشکلی در داستان به وجود بیاد، فقط یه جاهایی به فارسی سخت ترجمه کرده اما ترجمه‌ی مهدی غبرایی کمی ادبی‌تره اما سانسور بیشتری داره و صدا‌سیمایی سانسور شده! ، یک نمونه رو در انتها می‌نویسم که متوجه منظورم بشید. نهایتاً پیشنهادم اینه که کتاب انگلیسی دم دستتون باشه ترجیحاً تا موارد سانسور شده رو چک کنید اما به نسبت جنگل نروژی و کافکا در کرانه سانسور کمتری نیاز داشت.

Tengo's first memory dated from the time he was one and a half. His mother had taken off her blouse and dropped the shoulder straps of her white slip to let a man who was not his father suck on her breasts. The infant in the crib nearby was probably Tengo himself. He was observing the scene as a third person. Or could the infant have been his twin? No, not likely. It was one-and-a-half-year-old Tengo. He knew this intuitively. The infant was asleep, its eyes closed, its little breaths deep and regular. The vivid ten-second scene was seared into the wall of his consciousness, his earliest memory in life. Nothing came before or after it. It stood out alone, like the steeple of a town visited by a flood, thrusting up above the muddy water.

ترجمه‌ی معصومه عباسی:
اولین خاطره‌ای که تنگو به یادش می‌آمد برای زمانی بود که یک سال و نیم داشت. زمانی که مادرش بلوزش را در آورد و بندهای زیر پیراهنش را به پایین لغزاند تا مردی که پدرش نبود او را در آغوش بگیرد. کودکی که در گهواره‌ی نزدیک به یاد می‌آورد حتماً خودش بوده. اما نفر سومی بود که این صحنه را تماشا می‌کرد. یا شاید کودکی که میدید برادر دو قلویش بوده؟ نه، امکان ندارد. این کودک تنگو یک سال و نیمه بود، این را حس می‌کرد. کودک خواب بود، چشمانش بسته بود و به آرامی و عمیق نفس می‌کشید. این صحنه‌ی ده ثانیه‌ای بر ضمیر ناخودآگاهش حک شده بود. اولین خاطره‌ای که از زندگی به یاد داشت این بود. قبل یا بعد این صحنه را به یاد نمی‌آورد. این صحنه مانند برج کلیسایی که در سیل گیر افتاده باشد و بالای آب گل‌آلود پایداری کند در میان خاطراتش خودنمایی می‌کرد

ترجمه‌ی مهدی غبرایی:
اولین خاطره‌ی تنگو از زمانی بود که یک سال و نیم داشت. مادرش را به حال نامناسب دیده بود... بچه‌ی توی تخت نوزاد در آن نزدیکی احتمالاً خودش بود. به عنوان سوم شخص ناظر این صحنه بود. شاید آن بچه برادر دوقلویش بوده. نه، امکان ندارد. همان تنگوی یک سال و نیمه بود. به طور شهودی می‌دانست. بچه خواب بود، چشم‌هایش بسته بود، نفس‌های کوتاهش عمیق و منظم بود. این صحنه‌ی ده ثانیه‌ای زنده، اولین خاطره‌اش در زندگی، از دیوار خودآگاه او صعود می‌کرد. نه چیزی پیش از آن بود نه پس از آن. تک و تنها قد برافراشته بود، مثل کنار کلیسای شهری سیل زده که از آب گل‌آلود بیرون بزند.
      
49

2

(0/1000)

نظرات

ترجمه غبرایی واقعاً صدا سیمایی بود😂

1