یادداشت سمیه شاکریان
1402/9/28
هر مواجه های راویان خاموش خودش را دارد. از مواجهه غدیر و سقیفه به بعد را خوب می دانم. فاطمه گردان تک نفره علی بود. ایستاد و روایت کرد. روایتش را به دستان کوچک حسن و حسین و زینبش سپرد و زینب شد راوی کربلا. از آن به بعد بود که زنان مقاومت یاد گرفتند باید روایت کنند. باید شبها توی گوش بچه هایشان، به جای قصه سیندرلا و شنل قرمزی، از مبارزه و کم نیاوردن بگویند. از سرزمین بگویند و از ایمان. نمونه بارزش را حالا در فلسطین می بینیم. کودکانی که محله هایشان در فلسطین را ندیده اند اما وقتی ازشان می پرسند اهل کجائید اسم همان محل خاص را به زبان می آورند و این یعنی پیروزی گمنامان روایت. باغ های معلق هم روایت مادران و زنهایی است که راویاند. 7 زنی که در بین صدها و هزاران زن انتخاب کرده اند که روایتِ روایتهایشان را برای دنیا بازگو کنند. یکی از آنها می گوید که ما مثل زنان ایرانی و لبنانی نبودیم که مقاومت بلد باشیم. آنها توی مقاومت و مبارزه بوده اند و بلدند چه کنند اما ما بلد نبودیم. و به یکباره یاد می گیرند که توی مساجدشان جمع شوند و درس بخوانند و پیشاهنگ شوند و به بچه هایشان درس مقاومت بدهند. جبهه مقاومت زن و مرد ندارد. که همه شان بعد از مدتی مثل هم می شوند. مادرهای ما پشت جبهه پتوهای خونی می شستند و بچه هایشان را مدرسه می فرستاند و پرستاری می کردند و مادری و همسری. حالا زنان لبنانی، سوری و فلسطینی هم اینگونه اند. با حماعت است که رنگها توحیدی می شود. یکرنگی هست اما از نوع خداگونه اش. ترکیب راویان گمنام جبهه ها با خون مردان مجاهد است که سنگرها را مقاوم میکند و دستها را بیشتر از پیش در هم گره میاندازد. #باغهایمعلق #باکتابنفسبکش
10
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.