یادداشت موهـوم

موهـوم

موهـوم

1403/9/28

Homunculus  vol. 1-2
چه می‌شود
        چه می‌شود اگر تمام آیینه ها مارا آنطور نشان دهند که می خواهیم باشیم؟
با اینکه می دانیم آنچه می بینیم در واقع خود‌‌ ما‌ نیستیم، اما با اشتیاق در بند خود فریبی می شویم.
من کیستم با چهره ای دیگر، با اندامی دیگر؟
من هنوز هم همانم که هستم؟
 سوال اینجاست همان چیست؟
چه چیزی ما را تعریف می کند؟
چند جلد اول شناسنامه؟
یعنی نام و ظاهر و اصل و نسب؟
 لیوانی را تصور کنید که تا نیمه در آن  آب است. حال از دیگران بپرسید که در آن چه می بینند؟ متفق قول خواهند گفت یک لیوان آب.
پس چرا نیمه خالی آن را نمی بینند و نمی گویند یک لیوان تا نیمه خالی؟
مگر آن هم به همان اندازه در لیوان جای نمی گیرد؟
 انسان آن چیزی است که در آن افراط دارد.
هومونکلوس، ماجرای چنین انسان هایی است. تعریف می شوند با آنچه که از آن پر اند. که معمولا چیزی جز درد ها، عذاب وجدان و احساسات سرکوب شده نیست.
نویسنده با قلم خود چنین آدم هایی را به تصویر می کشد، نمونه اش دختری دبیرستانی که به مجسمه ای شنی از نماد ها تبدیل گردیده. 
یک دختر خوب
درس‌خوان
مودب
پاک‌دامن
نماد هایی که خانواده اش در آن نهادینه است و مانند یک خمیر بازی به شخصیت شنی او شکل می دهند.
شخصیت ناکوشی اما در مرز میان افراط و تفریط قرار دارد. پس نمی توان گفت که واقعاً کیست، یا لااقل خودش اینطور فکر می کند. او حالا در پی حوادثی با چشم چپش بینش تشخیص این دسته از آدم ها را دارد.
به نوعی نیمه پر از آب لیوان درون شان را می بیند. ضعف ها و کاستی هایشان را.
او در واقع آنچه را در دیگران ضعف می بیند که خود نیز گریبان گیرش است، به عبارتی ضعف های خودش را می بیند و با کنکاش در دیگری، تکه های شکسته خودش را می چسباند.
انسان ها آیینه یک دیگرند پس دیدن خویشتن بدون دیگری میسر نیست.
 آدمی دید است و باقی پوست است           
دید آن است آنچه دیدِ دوست است
منِ بدون ما، منِ تهی از  معنا.
[موهـوم]

      
66

5

(0/1000)

نظرات

اصلا نفهمیدم چی به چیه ولی چه جالب.

1