یادداشت زینب محمدی
1401/2/13
آیا خداوندی وجود دارد ؟ این سوال در مواقع مختلف به سراغ انسان می آید و باعث تحلیل ها و پاسخ های گوناگونی می شود اما اگر واقعا بخواهیم به دنبال آن بگردیم جاده ای طولانی ولی در نهایت موفقیت آمیزی را داریم . کتاب روی ماه خداوند را ببوس روایت داستان مردی به نام یوسف که از زبان خود این داستان روایت میشود .یونس در شرایطی پیچیده این درگیری ذهنی برایش به وجود می آید . او می خواهد پایان نامه دکترا خود را به اتمام برساند. کتاب از زبان یونس شخصیت اصلی روایت می شد و در حالی که چهره کاراکتر را برای ما توصیف نکرده بود اما به دلیل بیان کردن احساسات و صحبت های یونس باعث ارتباط خوب ما با او شد . یونس دو هدف برای ما در کتاب مشخص کرده بود و ما همراه با روند داستان به دنبال علت خودکشی دکتر پارسا و ایا خداوندی است ؟ می گشتیم . وجود شخصیت های مختلف در فصل ها باعث جذابیت و تصویر سازی بهتر ما در کتاب میشد ، مثلا سایه کاراکتری بود که در زمان های مختلف باعث ایجاد گره و احساسات مختلف می شد. داستان به دلیل اینکه از زبان خود یونس بیان می شد هم توصیف وهم احساسات را به خوبی و پویا بیان کرد بود و باعث ارتباط خوب خواننده با کتاب و کاراکتر ها بود .یکی از نقطه های مثبت کتاب توصیف زمان و مکان بود که ما را به خوبی در داستان جا می داد .کتاب در دهه های هفتاد روایت می شد و من احساس خوبی از بودن در آنجا داشتم . یونس در زمانی که به دنبال پایان نامه اش می رفت به خوبی احساسات و عشق دکتر پارسا و نامزد اش را بیان می کرد و این نداشتن احساسات زیاد بین سایه و یونس را در کتاب جبران و به کاراکتر های دیگر منتقل می کرد . با اینکه قیافه شخصیت ها معلوم نبود اما احساسات به خوبی برای ما بیان شده بود . « شخصیت - هدف - رویارویی - ضربه نهایی » به خوبی برای ما بیان شده بود و باعث میشد که ما خیلی خوب با کتاب ارتباط برقرار کنیم . شخصیت های مختلف مانند : سایه - نامزد دکتر پارسا - دوست یونس…. هدف کاراکتر که در بالا نیز به طور کامل بیان شد آیا خدایی هست ؟ درگیری بعدی شخصیت به پایان رساندن پایان نامه رویارویی او به نظر من اول از همه با خودش و سوال ذهنی خود بود و بعد از آن سایه که مرتبط ترین فرد به آن بود و عکس العمل اش در مقابل سوال یونس ما را بسیار متحیر کرده بود .و در آخر ضربه نهایی پایان نامه حل شدن و رسیدن بادکنک به خدا در صورتی که یونس با گفتن دیالوگی جواب سوال خود به خواننده رساند. در قسمتی که کلمات مناسب را در پشت سر هم برای نویسنده به کار میبرد باعث اذیت شدن خواننده و روان نبود متن می شود. پایان کتاب حل شدن موضوع پایان نامه و نبودن سایه در کنار او که کمی کتاب را در انتها تلخ می کرد بسیار خوب و مفهومی به پایان رسید و حال خوبی به نویسنده منتقل می کرد . پایان دادن کتاب در فضایی باز و بسیار دلنشین و در آخر با توصیفی بی نظر ما را به سمت خدا هل داد .« آن بادکنک به سوی خدا رفت »
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.