یادداشت راضیه.الف

        «روزی که مداد شمعی ها دست از کار کشیدن»
وقتی بچه بودم گاهی دلم برای بعضی از مداد رنگیام می سوخت، یادمه مداد رنگیای زرد و سبز کم رنگمو خییلییی استفاده میکردم و اینقدر کوچیک شده بودن که به سختی ازشون استفاده میکردم... بله بازم رهاشون نمیکردم..... چون به نظرم از بقیه مدادام خوشرنگتر بودن و استفاده اشون زیاااد:)
تقریبا پایه ثابت نقاشیام یه خورشید و کلی سبزه بود🌱🌞

یه تعداد از مدادا رو تقریبا هیچ وقت استفاده نمیکردم، سبز لجنی، خردلی، جگری اینا رنگاییه که تو ذهنمه...

خدا رو شکر من عادت جویدن مدادا  رو نداشتم.... اما وقتی مدادا رو قرض میدادم گاها جویده شده برمیگشتن😅

تمام سعیم این بود که از رنگای اصلی خوب استفاده کنم و از خط بیرون نزنم و از این لحاظ به نظرم مداد رنگیام ازم راضی بودن

توی این کتاب جذاب، مداد شمعیا به صاحبشون نامه مینویسن و از مشکلاتشون میگن، از خوشحالیاشون، از نگرانیاشون برای خودشون یا دوستاشون و ....
کتاب میتونه ایده هایی برای نقاشی های آینده به بچه ها بده و تصویر سازیاش خلاقانه است.
اهمیت گوش دادن به نظر بقیه رو متذکر میشه، همدلی و درک تفاوت ها رو یاد میده، استفاده خلاقانه از رنگ ها و پیدا کردن یه راه حل جدید برای مشکلات رو نشون میده...
همه اینا در حالیه که طنز بامزه ای توی نامه ها وجود داره:))

دوست داشتم بدونم اگه مدادرنگیای من برام نامه مینوشتن چیا میگفتن
مداد رنگیا، مداد شمعیا یا ماژیکای شما چطور؟ چی بهتون میگفتن؟
      
78

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.