یادداشت عرفان صادقی
1403/12/26
اغلب توی داستانهای جنایی، حلِ معماها توسط یه کارآگاه باتجربه و حرفهای انجام میشه، اما اگه کارآگاهِ داستان حافظهش رو از دست داده باشه چی؟ کارآگاهی که بعد از یک سانحه، وقتی به آینه نگاه میکنه چهرهی یک غریبه رو میبینه میتونه راز جنایتی رو کشف کنه!؟ مونک، کارآگاه این داستان، وقتی داره با از دست دادن حافظهش دست و پنجه نرم میکنه و حتی نمیتونه دوست رو از دشمن تشخیص بده خودش رو وسط یه پرونده جنایی میبینه... همین پیچیدگی، خبر از یه داستان جذاب و متفاوت میده. یه داستان سراسر چالش و معما. تعلیق و کشش داستان کاملا متعادله، نه خیلی هیجانی و نه خیلی خستهکننده. داستان یه روندی داره که کنجکاوی رو به شدت تحریک میکنه، چون همینجور که حافظهی کارآگاهِ داستان داره برمیگرده سرنخهایی هم واسه کشف جنایت پیدا میشه و برعکس. یعنی یه رابطهی دو طرفه بینِ برگشت حافظه و جنایتی که مونک باهاش مواجهه وجود داره. پایان داستانهم جذاب و غیرقابل پیشبینیه. توی صفحات آخر کتاب با اینکه معما حل شده اما هنوز چالشی وجود داره که تموم احساسات مخاطب رو برانگیخته میکنه. این اولین کتابی بود که از <<آن پری>> خوندم و مطمئناً آخرین کتابی نیست که از این نویسنده میخونم چون قلمش به شدت جذابه و در طول داستان استعارههای زیبایی به کار میبنده؛ انتقاداتی هم نسبت به وضعیت فقر، زاغه نشینی، ربا خواری، حقوق زنان، جنگ، زندگی اشرافی و... در این کتاب به کار برده که واقعا تاثیر گذاره و آدم رو به فکر فرو میبره. در طول داستان، نویسنده انتقاداتیهم به جنگ کریمه که همزمان با موقعیتِ زمانیه داستانه میکنه(نیمه دوم قرن۱۹) و حقیقتهای تلخی رو بیان میکنه. مثلا انتقاد به مجروح و کشته شدن هزاران نفر سرباز بریتانیایی که کشورشون هزاران کیلومتر دور تر از شبه جزیرهی کریمه هست ولی بخاطر سیاست و استعمار، در جنگ کریمه مداخله میکنند. یا مثلا آشکار کردن چهرهی زشت جنگ به جای چهرهای که سیاستمداران و عامهی مردم، نقاب قهرمانانهای بر اون زدن. جالبه بدونید که در جنگ کریمه تعداد کشتههایی که بر اثر بیماری جان باختند از تعداد کشتههای میدان جنگ بیشتره!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.