یادداشت آریانا سلطانی

        بیگانه
نوشته آلبر کامو
ترجمه امیرجلال الدین اعلم
خشیار دیهیمی


اضطراب و التهاب جاری در رمان بیگانه کامو از چیست؟
بنابر تحقیقات صورت گرفته، امروز در قرن بیست و یکم، آمار مخاطبین آثار کامو بیش از پیش در حال افزایش است.
یکی از مطرح ترین رمان‌های او (که برای فهم مکاتب فکری در بحث انسان‌شناسی‌ و تاریخ تحولات آن حائز اهمیت است.) همین رمان بیگانه است.
در کنار نوشته‌های فلسفی و مقالات و رساله‌های سیاسی و اجتماعی او، بیگانه را می‌توان توصیفی از دنیایی پر اضطراب اما سرد و بی‌ احساس در نظر گرفت.
این بار، برای دفعه سوم، هنگام مطالعه با این پرسش کلنجار می‌رفتم: این اضطراب که تنها در سلول انفرادی دست از سر راوی و کرکتر و مخاطب برمیدارد، از کجا بر این فضای داستانی منتشر می‌شود؟
راوی در کنار مخاطب( خواننده) به وصف فراز و نشیب‌های ماجرای زندگی معمول کرکتر، همراه با تلخی و گاه شیرین رخدادها قدم زده و ماجرایی را همچو یک گزارش روایت می‌کند.
پس چه چیز این فضا را، در بخش اول و تا قبل از آن واقعه، از ماهیتی غریب و ناآشنا از راوی به پیش چشم مخاطب می‌کشاند و اضطراب را تا آن حادثه بر فرم داستان، به گونه ای سیال، حفظ میکند؟

آیا بی‌تفاوتی عمیق راوی و نداشتن درک درستی از احساسات اوست که خواننده را سردرگم در این میانه نگاه می‌دارد؟
در اموری که روایت ساده و بی آلایشی از کنش‌ها و واکنش‌هایی در گذشته مورسو است؟
شاید در این نهفته است که خواننده همراه با روایتگر ماجرا گام برمیدارد، اما نه با احساسی از صمیمیت و یا شناخت تدریجی، بلکه در رابطه ای یکسویه: ارتباطی که خواننده را همیشه در فاصله از کرکتر نگه می‌دارد.
در این فاصله، خواننده بدون حسی از لمس پذیری و یا نزدیکی با روایتگر، شاهد ماجرایی در گذشته است اما اجازه حضور در احساسات عمیق او و هیجاناتش از طرف راوی داده نشده است.
این ارتباط شکلی از ارتباط است اما به رابطه شباهتی ناکامل دارد. مخاطب از رویدادها شگفت زده می‌شود، اما از درک هیجانات کرکتر عاجز و سردرگم می‌ماند. و یا حتی رابطه ای که راوی و مخاطب را در رفت و آمدی دائم نسبت به شناخت از یکدیگر و واقعیت امور و احساسات جاری حفظ می‌کند، اما با مسائلی که در داستان رخ میدهد، این ارتباط با ساختاری شکننده تر به مسیر خود ادامه می‌دهد.
ارتباطی که در هر صورت، مخاطب در پس پنجره‌ای شیشه ای و دوجداره، ناتوان از شنیدن صدای احساسات و یا عواطف طرف دیگر این منظره داستانی، تنها روند حکایت را شاهد است.
اگر چنین بنگریم، بیگانه، حتی به مخاطب نیز اجازه حضور در درونیات و مرزهای وجودی‌اش را نمی‌دهد. اد


حال اوست که بیگانه شده یا خود تصمیم به این مرز بندی به دور خود گرفته و خود را بیشتر و بیشتر در فاصله ای از اطراف نگه داشته است؟ 
بیگانه‌ای که حتی از درک احساسات خود ناتوان شده، اما با این حال همچنان بر این امر که درک نشود پافشاری می‌کند. او حتی به مخاطب یادداشت خاطرات خود اجازه درک کامل درونیاتش را نمیدهد.
تنها در انفرادی می‌توان قسمتی از تجلیات زیبایی شناسانه جهان او را شاهد بود. اما تنها همان زمان مخاطب حق دیدن بخش حتی کوچکی از جهان درونی و شخصی او را دارد.
همین ارتباط شکل نگرفته میان آدم‌ها و شخصیت‌ها این بیگانگی را به نمایش کشیده‌ است؛ بیگانگی که مورسو خواننده را در این فضا، مبهوت و سرگردان منظره های پر از سکوت و کلافگی، به دور از احساس داشتن نزدیکی به خود، با فاصله ای به تماشا خوانده است.

پی نوشت: کامو در قرن بیستم، در میانه دو جنگ جهانی، پس از جنبش‌های نهیلیسم و انقلابی و پس از پوچی و ناامیدی، و در دوره اگزیستانسیالیسم روسی و فرانسه، می‌زیست. او هم مغاک بشر را نگریسته بود و هم کوچکترین روزنه‌های نوری که تاریخ بشر را ادامه داده‌اند. 

در پناه خرد.
تیر ماه ۱۴۰۰
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.