یادداشت فاطمه نقوی

خانه خوانی: تجربه زندگی در خانه های دوره ی گذار معماری تهران
        «چگونه باید خانه را فهمید؟ فهم خانه مستلزم فهم «زندگی در خانه» است.» به بیان زهره تفضلی، استادیار دانشکده‌ی معماری دانشگاه شهید بهشتی، معنای واژه‌ی «خانه» با معنای خانه در عبارت «خانه‌ی من» بسیار متفاوت است. «در تجربه‌ی زندگی و در امتداد سالیان سکونت، خانه طوری خود را بر ساکنانش آشکار می‌کند که برای هیچ چشم دیگری دیدنی نیست. زندگی در خانه و با خانه یعنی تاثیر و تاثر مدام.»
کتاب خانه‌خوانی، که بر مبنای یک پایان‌نامه‌ی دوره‌ی کارشناسی ارشد شکل گرفته، معنای در‌خانه‌بودن را در قاب روایت می‌نشاند. علی طباطبایی تجربه و خاطرات ساکنان خانه‌های آجربهمنی و سیمانی برهه‌ی گذار، حدود دهه‌های سی و چهل، را، با طرح پرسش‌هایی درباره‌ی معنای «خوب» بودن خانه‌ها از ساکنان هر خانه، بررسی کرده است؛ خانه‌های معمولی اما خوب.
محقق با فضای خانه‌ها آشنا بوده است. در چندتایشان زندگی کرده است. خانه‌ها رفقایی بودند که بارها حس غریب جدایی از آن‌ها را تجربه کرده است.
با پیدا کردن چند نمونه از این خانه‌ها و رفتن سراغ ساکنان بلندمدتشان؛ کسانی که حضور فضاهای خانه در خاطره‌شان پررنگ است، نگارش متن آغاز شده است. 
این خاطره‌ی پررنگ از کجا می‌آید؟ آیا این خاطره، فارغ از ساختمان خانه، در هر جایی پدید می‌آید و صرفا به ماجراهای شخصی زندگی ساکنان و زمانه‌ی آن‌ها مربوط است یا در و دیوار و سقف و پله‌ای که معمار طراحی کرده و ساخته هم در ایجاد این خاطره‌ی زنده سهیم‌اند؟ می‌‌شود نسبت عمیق‌تری بین خاطرات و جای اتفاق افتادن آن‌ها یافت؟
علی طباطبایی برای پیدا کردن ساکنانی که از تجربیاتشان حرف بزنند، زنگ درهای زیادی را زده است؛ مصاحبه با شانزده نفر و حضور در بیست‌ویک خانه. خیلی از این خانه‌ها به دفتر کار، انبار، کافه و رستوران یا حتی لوکیشن فیلم‌برداری تبدیل شده بودند. خیلی‌هایشان نه فرم چندان ویژه‌ای داشتند و نه عناصر خاص نوستالژیکی در آن‌ها بود. معیار انتخاب فقط همین «خوب بودن» از نگاه ساکنان و امکان مصاحبه بود و هدف این مجموعه توصیف و تفسیر کیفیت این مطلوبیت برای آن‌ها. در آخر محقق دوازده متن نوشته که هر کدام بر یکی از کیفیت‌های «در خانه بودن» متمرکز است. 
منظور از خانه‌ی «خوب» چیست؟ علی طباطبایی با وجود آشنایی با خانه‌های مهم تاریخ معماری، آثاری زیبا و هنرمندانه از معماران بزرگ، در طول تحصیل حرف چندان روشن و واضحی درباره‌ی چرایی و چگونگی خوبی و مطلوبیت خانه برای ساکنان و از زاویه دید آن‌ها نشنیده است. 
خانه‌ی خوب و هنرمندانه از نظر او چیزی دارد که همان نقشی است که ساختمان در رویدادهای زندگی ساکنانش بازی می‌کند. متفکرانی آن را وجه بوطیقایی خانه می‌نامند. او موقع نوشتن درباره‌ی خانه دوست دارد بداهه‌نوازی محمدرضا لطفی در کاخ نیاوران را گوش کند. شاید چون می‌داند وقتی بعد از سال‌ها دوری از خانه به ایران برگشته این قطعه را زده.
«ساختمان خانه همچون بدن ما بر خاطرات‌مان از زندگی اثر می‌گذارد.» «میان خانه و زندگی پدیدآمده در آن نسبتی هست.» «گاه بالکنی به آن اضافه می‌شود، گاه آشپزخانه‌ای فرومی‌ریزد، و گاه حیاطی از بین می‌رود و یاد پابرهنه دویدن بر موزاییک‌های داغ و آفتاب‌دیده‌ فقط در خاطره باقی می‌ماند.»
«همه‌ی ماجراهای زندگی جایی اتفاق می‌افتند» «و هر فضا جای مجموعه‌ی مشخصی از خاطرات می‌شود و تفاوت جاها جنس خاطره‌ها را تغییر می‌دهد. فکر می‌کنید اینکه اتاقی در زیرزمین باشد یا در طبقه‌ی بالا چه تاثیری بر خاطره‌های آن‌جا خواهد گذاشت؟»
می‌شود خانه جایی تمام شود؟ یا خانه هم باید مثل تخیل ساکنانش بی‌انتها باشد؟ در بعضی از خانه‌هایی که محقق دیده است، چنین تجربه‌ای روی پشت‌بام یا در بهارخواب ممکن بوده است؛ فضاهایی که با اتصال‌شان به جاهای دیگر خانه، حضوری موثر در اتفاق‌های روزمره داشتند. وقتی ساکنان، بی‌دغدغه و با لباس راحت، بر بام می‌ایستادند و شهر را تماشا می‌کردند، انگار به جای آن‌که خانه در شهر باشد، شهر در خانه بوده است. گاهی باید چیزی بزرگی جهان را پیش چشم‌مان بگذارد مثل حضور زیر آسمان پرستاره‌ی شب. 
«تجربه‌ی سال‌ها زندگی در خانه به عناصرش معنا می‌دهد و دیوارها، سقف‌ها، پنجره‌ها و تمام اجزای دیگر ساختمان با نام‌هایی مرتبط با فضا در روایت زندگی ساکنان حاضر می‌شوند. یکی دیوار اتاق نشیمن خوانده می‌شود و خاطرات و اتفاق‌های آنجا را پیش چشم می‌آورد و دیگری پله‌ی طبقه‌ی بالا. اما همه‌ی این‌ها نهایتا در یک واژه -خانه- جمع می‌شوند.» «نقش‌های پرپیچ‌وتاب و رنگ‌های گرم فرش‌ها که مثل آتشی در خانه‌های بسیاری از ما حاضرند و گرمای همیشگی پختن غذا، گاهی خاطره‌ای دور از اولین ساعات و روزهای زندگی در آغوش مادر را زنده می‌کند.»
در متن می‌خوانیم بخشی از دلبستگی به خانه زاییده‌ی پیوندی است که کالبد خانه با خواست‌ها و خیال‌های ما دارد: مثلا جاهای کوچک و خلوت؛ گوشه‌هایی از اتاق خواب که پشتی یا صندلی‌ای برای نشستن دارند و اوقاتی از روز نور کم‌رمقی روی‌شان می‌افتد. گاهی چنین فضاهایی در خانه سفر فرد به لایه‌های درونش را آسان می‌کنند. این گوشه‌های تنهایی، مثل سایه‌سار درخت انجیر معابدی که بودا در آن نشست، درد درونی را پیش چشم می‌آورند. با کوچکی مطبوع‌شان کیفیتی التیام‌بخش پیدا می‌کنند و دروازه‌ای به درون می‌گشایند.
«تجربه‌ی زندگی در هر خانه‌ای بالاخره روزی تمام می‌شود. یا چون ساکنانش از آن‌‌جا می‌روند یا چون سرنوشت بیشتر خانه‌های این شهر است که بعد از چند سال تخریب شوند و جایشان را به ساختمانی دیگر بدهند. خانه‌های آجربهمنی و سیمانی برهه‌ی گذار هم چنین روزهایی را از سر گذرانده‌اند.» کتاب خانه‌خوانی تلاشی است برای بازنمایی تصویری از کیفیت زندگی در این خانه‌ها. 
منتشر شده در نشریه‌ی جهان کتاب.
      
3

20

(0/1000)

نظرات

خیلی متن خوبی بود. 
2

0

ممنون که خوندید🌻 

0

و البته هر چی نوشتم از خود متن بود. 

0