یادداشت ماری
1404/7/9 - 09:42
سومین کتابیه که از داستایفسکی میخونم و با خودگویی های نویسنده آشنایی داشتم. طبق روال قبل اوایل داستان نمیفهمی چی میخواد بگه و هدفش چیه و از اواسط داستان تازه جون میگیره. شخصیت اصلی داستان که مثل همیشه بی نام و نشونه یک شخصیت مضطرب؛خود درگیر؛ شکاک و پر از تصمیمات غلطه. یه جاهایی سعی میکردم درکش کنم ولی تا حد زیادی برام ناملموس بود.یاد یه سری آدم های سمی زندگیم میفتادم بیشتر:)) و اما لیزا...تیر آخر داستان بود برای اثبات عدم تعادل فکری شخصیت داستان.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.