یادداشت حنانه علی پور
1402/11/3
اولش نمیدونستم چه یادداشتی برای این کتاب بنویسم. ولی نصفه شبی فکر کردم کلمه ی استیصال میتونه کاملا این کتاب رو توصیف کنه. ناامیدی از زندگی ، ناامیدی از مرگ . « آن پیرمرد اقلا وقت کرده بود که از زندگی سیر شود اما من؟ بیا و مرگ را انکار کن . خیر ، مرگ تو را انکار خواهد کرد.» فضای کتاب آرومه و همراهی شما با دو دوست جوان و تقابلشون با خانواده سنتی شون لذت بخشه. کنار اینها، داستان راجع به شور جوونیه ، پیشرو و پیرو بودنه ، جسور بودن و کنار کشیدنه. با خودت میگی این شور و شعف شخصیت اول ، انکار کردنش و مخالفتش با همه چیز تا کجا قراره پیش بره ؟ انتهای داستان شاید یه کوچولو جوابو روشن کنه.
10
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.