یادداشت مظفری
1402/2/22
بسم الله الرحمن الرحیم آقا مرتضی عبدالهی قبل از اینکه نام شهیدی برایم باشد، پسر سرخوشی بود که از میان حرفهای خواهرش، شناخته بودمش. شیطنتهای خواهرـ برادری که تمامی ندارد. هر چند مرضیه خانم تودار بود و کلا خیلی حرف نمیزد. «هواتو دارم» اولین کتابی بود که خواندم و قبل از آن، شهید را میشناختم. درستش این است که بگویم نمیشناختم. هنوز هم نشناختم، فقط گوشهای از زندگیاش را دانستم. روزی که خبر شهادتش رسید، خودم را رساندم منزلشان... حال دوستم مرضیه، دست خودش نبود. خانم آقا مرتضی، آرام و صبور نشسته بود و چادرش را تا روی چشمانش پایین کشیده بود. راوی کتاب دوست دارد از او همین نام بماند. «خانم آقا مرتضی!» داستانش را روایت میکند، از عاشقانههایش با مرتضی میگوید، اما دوست دارد گمنام بماند. نه نامی از او هست، نه چهرهای و نه عکسی... ترجیح میدهد فقط راوی گمنام ماجرا باشد! دنبال دیدهشدن و شناختهشدن نبود و نیست. پ.ن: 1- همیشه دنبال الگویی درست از همسر شهید میگشتم. اینکه چگونه روایت کند که هم تاریخ بداند و هم خودش آماج حرف، حدیث و... قرار نگیرد و الحق که خانم آقا مرتضی توانست این مفهوم را عینیت ببخشد. دستمریزاد! کسی او را نمیشناسد که حرف و حدیثی پشتش باشد. 2- پایبندی دختری که چادری نبوده، به چادر و به این حد از حجاب برایم ستودنی است... در تمام مدتی که عزادار بود، هیچ دوربینی نتوانست چهرهاش را ثبت کند... دمتان گرم خانم آقا مرتضی! دعا میکنم بعد از عمری زندگی با عزت، همقدم همسر و همسفر شهیدتان بشوید و ثمره مجاهدتان چیزی جز شهادت نباشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.