یادداشت kian
1403/8/30
کل داستان مثل خیالی گذرا و رویایی بود که از دست سر خورده بود و رفته بود. شاید چون تمام شخصیتها چیزی رو پنهان کرده بودن و شاید اون چیز خود واقعیشون بود. شخصیتهای عجیب و غیرمعمولی که تجربیات معمول داشتن، مثل تنهایی و عشق و انتقام اما اصلا قابل قیاس نبود با هرچیزی که قبلا دیده یا خونده شده. شاید چون تو این دنیا هم هیچچیز ابدی نبود و غم باز هم راه خودش رو پیدا میکرد و شاید اصلا هم نرفته بود. چون هر چیزی قیمتی داشت که باید پرداخته میشد. داستان کافهای بود که روزگاری پر از زندگی بود ولی همین باعث شد به مرگ کشیده بشه و نابودی همهچیز حتی چیزهایی که روزی زندگیبخش بودن. آدمهایی که آزاد بودن اما در واقع تو زندانهای انفرادی وجودشون حبس بودن و دوازده زندانی و آوازی که باعث شد دوباره به یاد بیارن، زندگی میتونه در بند هم زاده بشه. زندگی میتونه کافهای غمبار باشه که روزگاری تو شهری دلگیر زندگیبخش بود و یا آواز زندانیهایی مشغول کلنگ زدن.
(0/1000)
Mika
1403/11/22
1