یادداشت
1402/12/17
3.4
1
تیر ماه پارسال من شبهایم را با خواندن کتاب فوق العاده "انسان تک ساحتی" از هربرت مارکوزه زیبا میکردم. این بود که تیر ماه امسال هم اشتیاق داشتم کتابی از یک متفکر مهم دیگر مکتب فرانکفورت بخوانم. اما خب این کتاب خیلی توی ذوقم زد و مجبور شدم نیمه کاره رهایش کنم. بله کمابیش متوجه بودم که بنیامین داردزیبایی شناسی نامتعارف خودش را ارائه میدهد و این تقریبا قرینه همان کاری است که مارکوزه میکرد. هر دو در حال شکستن ساختارهای کهنه زیبایی شناسی هستند اما خب بخشهای زیادی از این کتاب بسیار دیریاب و حتی مسخره است! امروز بعد از یک ماه باز کتاب را برداشتم و یک راست رفتم سراغ نقد و تحلیل سانتاگ در آخر متن. در متن سانتاگ یک کلمه هم اشاره به مکتب فرانکفورت نیست. این به کنار، مهم ترین کلیدواژه سانتاگ برای توضیح جهان ذهنی و ادبی بنیامین "مالیخولیا" است! چرا باید برای ورود به جهان دیریاب نویسنده ای که یک منتقد فوق العاده او را فقط مالیخولیایی توصیف میکند زحمتی بر خود هموار کنیم؟ با این حال برخی توضیحات سانتاگ درباره علائق خاص بنیامین برایم جالب بود و برخی از این علائق مالیخولیایی را در خودم هم پیدا کردم. شاید کتاب را به این زودی ها به کتابخانه پس ندهم چون اصلا کتابی برای یک بار خواندن نیست. هدیه ای است از یک مالیخولیایی به دیگر مالیخولیایی ها. البته متاسفانه بخشهایی که مربوط به تجربیات خیلی شخصی نویسنده هستند کم نیستند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.