یادداشت ف.حاجیباباییان
1402/11/23
*«با همسایههای خانوم جان»* هنوز چند صفحه بیشتر نخواندهام که دلم میلرزد. چه حُسن تقارن جذابی! روزهای روایتِ این کتاب، مقارن با فاطمیه است و اتفاق اصلی روایت از تأسیس یک بیمارستان و زایشگاه میگوید، در قلب شهرهای داعش و برای زن و فرزندانِ همان داعشیهایی که داشتند برادران مارا در چند متر آنسوتر مُثله میکردند. و من امروز که این کتاب را میخوانم، فاطمیه است. و چند روز قبلتر اسراییل، شما بخوانید پدر داعش، چندمین بیمارستان را در غزه به خاک وخون کشیده است! و بر سرزمینشان، مرگ ونفرت پاشیده است. اندیشهی داعشی وصهیونیستی برقلب انسانیت زخم میکارد و اسلحه میسازد برای کشتن آدمها. وتفکر شیعی، برادری میکارد، زخمهای بدنِ آدمیت را ترمیم میکند و به تولد انسانیت همت میگمارد. تفکری از مکتب بانویی که این روزها سیاهپوش شهادت مظلومانهاش هستیم. همو که «جار» را بر « دار »مقدم میشمرد. و اگر نبود پاسداری مظلومانهی برادران مدافع حرمِ« خانوم جان» امروز این زخمها نصیب تن و بدن زنان و کودکان و مردمان سرزمینم بود. میخوانم و خود را لای حرفهای زخمیِ کتاب میبینم. مدام با روضههای مسلّم و مکشوفِ کلماتش، اشک میریزم. با زیارت مفجعهاش دستهایم را در پنجرههای ضریح حضرت عقیله س حلقه میکنم. کنج رواق دورکعت نماز زیارت میخوانم و سر سفرهی بیریای نذری حضرت مادر مینشینم. با زنان بختبرگشتهی سوری درد میکشم. با کودکان یتیمشان با پای پر آبله و تاول در جستجوی نان و دارو کوچه به کوچه هروله میکنم. و از غصه تب میکنم. و آن روز که انبار داروی داعش کشف شد، انگار حرارت تبم میافتد. گونههایم از فرط شادی گل میاندازد. بستههای پوشک وشیر را که به دست تازه مادرِ نوجوان داعشی میدهم با برق رضایتِ چشمهایش، تا صبح در نور و شادی پایمیکوبم. از فکرِ اینکه کودکی که در به دنیا آمدنش کمک کردهام فرزند نامرد داعشیای است که کمی آنسوتر، دارد کادر برگلوی کودکی سوری میکشد، قلبم تیر میکشد. اما ارادهام در انجام رسالتم متزلزل نمیشود. هر صفحه که پیش میروم از ترسیم چهرهی پاک و مقتدری که از تفکر انقلاب اسلامی در سرزمینی که بذر اندیشهی کودکانش، دشمنی با فرزندان انقلاب اسلامی است، برخود میبالم. میبالم از این تأثیر بینظیر فرهنگی که روی مادران وکودکان ونسلهای بعد این سرزمینِ داعش پرور باقی گذاشته شده وبرای همیشه آنان را عاشق فرزندان روح الله کبیر ره کردهاست. که هیچ قیمتی برایش متصور نیست. از صادر شدن انقلابمان، در قلب داعش و نور پاشیدنش بر ذهن و فکر مسموم مردمان این خاک داعش پرور در پوست نمیگنجم. و چه بهایی میتوان برای فکر وقلم خواهر عزیزم زینب عرفانیان در نظر گرفت که به حق، زینبگونه پیام عاشورای فرزندان انقلاب اسلامی را از آن شام پر بلا، به عالم مخابره کردهاست. و روایت پرستاریِ برادرانهی احسان جاویدیها را در آن سرزمین، از لای خاطرات خاک خورده به تصویر کشیده و به زیور تبع آراسته است. از صمیم قلب برای همهی پاسداران گمنام اندیشههای ناب مکتب اهلبیت ع از جمله استاد عزیزم خانم عرفانیان و برادر احسان جاویدی آرزوی توفیق دارم. سعیکم مشکور انشاالله🤲
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.