یادداشت افشین

افشین

افشین

1403/5/5

درد که کسی را نمی کشد: پنج جستار درباره ی گم شده های خلوت و شلوغی
        اولین باری بود که جستار می‌ خواندم و تجربه اولین‌ها معمولا جالب است.
در مقدمه، نویسنده  که خود در مسابقه جستار نویسی‌ای داور است بیشترین امتیاز را به نویسندگانی می‌دهد که جسارت دارند در جستارها خودشان را فاش کنند و در معرض نظر دیگران بگذارند(خودمانی بگویم چیزی که شرم می‌آورد را بگوید) و در این 5 جستار خودش من این جنبه را از او دیدم. در هر جستار بخش‌هایی از زندگی خصوصی خودش را فاش می‌کرد که شاید هر کسی این حرف‌ها را نزند. اما با توجه به اینکه هر جستار موضوع خاصی داشت به صورت جدا به هر یک می‌پردازم
جستار اول: درد که کسی را نمی‌کشد
این جستار که خیلی هم فلسفی می‌شود از یک موضوع دم دستی شروع می‌شود. انگار یکی گوشی تازه خریده‌اش را گرفته دستش و حین اینکه غرق جذابیت‌هایش شده و بالا و پایینش می‌کند، دارد فکر می‌کند و افکارش را بلند بلند به ما هم می‌گوید. 
در این یادداشت می‌توانی یکی از آن مواد اصلی تشکیل دهنده فکر نویسنده را بیابی، نقل به مضمون اینکه "دنیای مصرف‌گرای فناوری محور سعی می‌کند یک ایده‌آل واقعی برای ما خلق کند، دنیایی که در آن هرچه بخواهیم داریم و ما مرکز دنیا هستیم" بعدتر در نوشته‌های بعدی نیز دائم رگه‌هایی از همین فکر را می‌بینی و این درد ذکر شده در نوشته هم به نظر من درد نبودن در مرکز دنیاست. درد ایده‌آل نبودن همه چیز. و دردی که ما را نمی‌کشد همان زندگیست، زندگی واقعی نه زیست‌های فناوری محور مجازی.
اما من دوست داشتم از این عنوان برداشت دیگری هم بکنم، اینکه در زندگی عادی قرار نیست هر چیز که برایش تلاش می‌کنیم در نهایت به موفقیت برسیم، تعداد زیادی شکست خواهیم خورد و درد این شکست نباید ما را از پا دربیاورد 
در این جستار نویسنده با افشای شکست در ازدواجش در معرض شرمگین شدن قرار گرفته است.

جستار دوم: فقط زنگ زدم بگویم دوستت دارم
نویسنده در این جستار نقدی جدی به روابط عاطفی این روزها دارد. اینکه بیشتر این روابط مبتنی بر "دوستت دارم" های بی معنی است. دوستت دارم‌هایی که نمی‌دانیم واقعا چه بار سنگینی بر دوشمان می‌گذارند و چه مسئولیتی می‌آورند. دوستت‌ دارم به یک جمله نمایشی بی معنی تبدیل شده که انگار باید کسی را داشته باشیم که به ما می‌گوید وگرنه خیلی بدبختیم مثل اینکه در مدرسه ما تنها کسی هستیم که مداد نوکی نداریم. همه دنیا باید بداند ما (یک زوج فرضی) خیلی خوشبخیتم. این میل ما به خوشبخت نمودن در نظر بقیه از کجا آمده؟
او نقدی دیگر هم دارد به چیزی که آن را شهوت ملی مرتبط بودن می‌نامد. اینکه ما دائم از هم خبر داریم و دائم با هم در تماسیم. 
نویسنده اینجا زندگی پدر و مادرش و خودش را در معرض همگان قرار می‌دهد که چگونه پدرش مردی بود که نمی‌توانست دوستت دارم و مادرش برعکس دوست داشته این کلمه را بشنود. اما مطمئن است که پدرش مادرش را دوست داشته.

جستار سوم: اصلا به زحمتش می‌ارزد؟
این جستار به نظر من خیلی تخصصی بود و شاید مناسب نویسنده‌ها باشد. خلاصه‌اش این بود که آیا داستان نوشتن به زحمتش می‌ارزد؟ آیا نویسنده‌ها که چیزی که آن‌ها را نویسنده کرده، علاقه آن‌ها به تنهایی و خلق دنیای خودشان در آن تنهایی است باید به خاطر اینکه داستان نمیرد وارد دنیای بیرونی شوند و خودنمایی کنند و از مد پیروی کنند؟
اینجا دوباره خیلی جدی به رگه‌هایی از نقد به دنیای امروزی مصرف‌گرایی فناوری محور می‌رسیم. اینکه مشکل تعاملات انسانی با پول حل نمی‌شود پس باید حذف شود. چطور حذف شود؟ با تاکید بر حریم خصوصی و به کمال رسیدن سرگرمی‌های خانگی(واقعا الان دنیا جوری شده که شما کل زمان کرونا میتونی خونه بمونی و تفریح کم نیاری) و بعد به وجود آمدن جمع‌های مجازی که تعامل در آن‌ها در هر لحظه اختیاری است، هر لحظه می‌توانی بدون هزینه جمعی را ترک کنی و به جمع دیگری بپیوندی...
"مشکل رمان نویس این است که امروزه تمام زندگی مرد یا زن معمولی جوری ساختاربندی می‌شود که از آن نوع کشمکش‌هایی بپرهیزد که داستان سراسر درگیر با منش همواره بر اساس آن‌ها رشد و نمو می‌کند"

جستار چهارم: دیوید فاستر والاس
رمزگشایی خودکشی یک نویسنده موفق و دوست فرنزن 

جستار پنجم: از کجا معلوم شاید خود تو شیطان نباشی
تبلیغ برای نویسنده داستان‌های کوتاه، آلیس مونرو
      
7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.