یادداشت فروغ شفیعی کیا
1403/4/9
شاید ساعتی پیش بود که به پایان خود رسید در ساعت دوازده نیمه شب در حالی که از دورهمی کسالت باری که محکوم به ماندن در آن بودم به کتابی پناه بردم که نه تنها از ملالت آن جمع کم نکرد بلکه به آن افزود و کتاب منی را که حدود یک هفته پیش خوش باورانه و مملو از امیدواری و خوشخیالی به سمتش رفته بودم در در ورطهٔ ی بهتآور ناامیدی به حال خودم گذاشت. شاید این متن یک نقد پیشرفته و دقیق مهندسی شده درمورد کتاب نباشد اما تلاشی است برای منسجم کردن افکار از هم گسیخته ام درمورد کتابی که نه از جزییاتش و نه از کلیاتش لذت بردم. مسئلهٔ اول وعده ای بود که به من داده شده بود. از ریویو ها و نظرات مختلف گرفته تا توضیحات وخلاصه های بی پیرایه ای که کتابفروشی ها برای فروش کتاب ارائه می دادند. زخم را من بار اول اینجا خوردم که کتابی که به نیت مواجهه با یک داستان امنیتی در حال و هوای متشنج و رعبآور تکفیری ها آغاز شده بود مبدل شد به داستان عاشقانه ای که نه علت آغاز این عشق برایم روشن شد و نه علت ادامه یافتنش... کاش حداقل داستان عاشقانه اش رنگ و بوی عقل و احساس را با هم در پی می گرفت که شاید همین جبرانی می شد برای داستان امنیتی ضعیفی که نویسنده در تلاش برای چپاندنش در بطن داستان بود. متن و نوع نگارش نویسنده به صورت کلی: حقیقتش را بخواهید توصیفات نویسنده برای من در بسیاری از بخش های کتاب خوشایند می نمود. اما در جای نادرستی به کار رفته بود حداقل برای من این گونه بود توصیفاتش گه گاهی یادآور کتاب خردم کن طاهره مافی بود؛ زیبا بودند اما تمرکز بیش از اندازه کتاب بر روی توصیفات به جای پلات و رشد شخصیت ها شخصا مورد علاقه ی من نیست. شخصیت ها: ناپخته خام،لج باز، غیر طبیعی؛ نمی دانم برای افرادی که کتاب را نخوانده اند چگونه شرحش دهم اما با هیچ کدام از آنها ارتباطی برقرار نکردم پلات: ضعیف بود... بسیار بسیار ضعیف؛به طوری که نویسنده بدون اندکی متعحب کردن من سر و هم داستان را در اواسط کتاب همآورد و باقی داستان ما بودیم و زندگی عادی و ماجراهای توخالی و آبکی شخصیت ها. پایان کتاب: چیزی که برای من خواندن یک مجموعه کتاب را جذاب می کند همان زمانی است که تو کتاب را در حالی تمام می کنی که نویسنده ماجرایی را نیمه کاره،معمایی را حل نشده یا عشقی را نایافته باقی گذاشته است اما این کتاب همان طور که قبل تر هم اشاره کردم در اواسط کتاب به اتمام رسیده بود. ادامه ی مجموعه: جلد دوم این سری را هم خواهم خواند به دو دلیل... اندکی برای اینکه اگر اشتباه نکنم ماجراهای کتاب در خارج از ایران به وقوع می پیوندد و شاید جالب تر شود و بعدی آنکه جلد دو از قبل تهیه شده و خود را تا حدودی مسئول به اتمام رساندنش می دانم.
(0/1000)
فروغ شفیعی کیا
1403/4/20
0