یادداشت محمدقائم خانی

                نقطه عزیمت بودریار در این کتاب بسیار مهم است. همین نقطه عزیمت هم کمک می کند تا این همه شناخت درست از آمریکا به مخاطب ارائه بکند. نمی خواهد آمریکا را نقد کند، که برای این کار می توانست در همان پاریس بماند و نگاه انتقادی اش را پرتاب کند سمت آمریکا. دلبسته آمریکا هم نیست، چون اصلا نمی تواند به ابتذال دل ببندد. خود را به این «بیاابن بزرگ» می سپارد تا بتواند این ابتذال را در همه گستردگی و سیالیتش روایت بکند. خواندن این کتاب می تواند برای گروه های مختلف با نظامات متفاوت مسائل، مفید واقع بشود. برای خود من گزاره های تازه بسیار زیاد داشت و عمیقاً درگیرم کرد. کتاب پر از نکات ریزی است که از گوشه و کنار یک شبکه بزرگ سر در می آورند و به سمت هم می روند تا خطوط یک طرح کلی را بنمایانند، هرچند هیچگاه این قدر گسترش پیدا نمی کنند و تنها شِمایی به دست ما می دهند. ممکن است هر نکته یک عده را درگیر کند و یا نزد عده دیگری چندان مهم به نظر نرسد.

منتها مهمترین نکته ای که من درگیرش شدم، ارائه مثلثی تمدنی است در انتهای کتاب، که در فهم موجودیت فرهنگی دنیا بسیار اهمیت دارد. در صفحه 158 می خوانیم: «در جاهای دیگر، محل‌های برخوردار از زیبایی طبیعی آکنده از معنا و حسرتند، و خود فرهنگ به خاطر جدیتش تمحل‌ناپذیر است. فرهنگ‌های قوی (مکزیک، ژاپن، اسلام) تصویر فرهنگ منحط، و گناه عمیقمان را به ما منعکس می‌کنند. مازاد معنا در فرهنگ قوی، شعایری و ارضی ما را به بیگانگان، مرده‌های متحرک و توریست‌های اسیر زیبایی‌های طبیعی آن کشور بدل می‌کند. در کالیفرنیا چنین چیزی وجود ندارد، جایی که انسجام کامل در آن هست، زیرا در آن‌جا فرهنگ خودش بیابان است، و فرهنگ لازم است بیابان باشد تا همه‌چیز بتواند هم‌تراز باشد و به شکل ماوراءالطبیعی مشابهی بدرخشد.» از منظر تاریخ تمدن، فهم جایگاهی بودریار دارد از آن چنین گزاره ای را بیان می کند، خیلی مهم است. این مثلث دقیقاً معکوس استعمار فرانو قرن بیستم است که در آن، آمریکا هم استعمارگران پیر و هم مستعمرهه ای قبلی را دوباره به صورتی جدید استعمار می‌کند. بوردیار درست عکس آن را درباره حقیقت این رابطه بیان می کند. خود وجود تمدن های دیگر، نوعی تحقیر اروپاست، و وجود آمریکا نوعی التیام برای اروپا که نیازی به هویت و اصالت در جهان مدرن نیست و می شود با ابتذال محض هم دنیا را اداره کرد. 
توجه به این مثلث از آنجا اهمیت دارد که ما در آستانه تغییر بزرگی هستیم که همانا فربهی حباب گونه چین در دنیاست. برآمدن حباب چین، سیطره ابتذال است بر دنیا نه از نوع آمریکایی آن، که بالاخره تناسبی با اصالت اروپایی داشت، بلکه از نوع تسلط ابزار بر زندگی انسان است و آینده دنیا را به کلی تغییر خواهد داد. از این منظر، فهم جایگاه بودریار بسیار مه ماست در روایت آمریکا و مسأله فناوری، تا حالا ببینیم این موجودیت با فراآمدن چین قرار است چه تغییری بکند، و زندگی در قرن بیستم را به چه دگرگونی متفاوتی برساند.
        

18

(0/1000)

نظرات

سید

1402/03/30

آقا احسنت. استفاده کردیم. من بریده‌ای از کتاب رو جایی خونده بودم و قصد خوندن کامل کتاب رو داشتم که با این یادداشت شما بیش از پیش مشتاق شدم که بخونم.

0