یادداشت سحر

سحر

سحر

1403/8/25

        و بازهم مارتین مک‌دونا...چقدر این بشر خوبه D:

یه نمایشنامه عجیب و مریض (مثل بقیه نمایشنامه‌هایی که داره) با ایده‌ای جالب! کی فکرش رو می‌کرد که ماجرای ملاقات هانس کریستن آندرسن و چارلز دیکنز اینقدر بتونه به شیوه‌ی sarcastic بیان بشه؟!

و ارجاعات تاریخی که طی نمایشنامه ادامه داشت، جالب و به مقدار زیادی هم ناراحت‌کننده بودن...وقتی اعداد و ارقام و کشته‌ها بیان میشن، برای خیلی‌ها صرفا یکسری عدد هستن، انگار  آدما یادشون می‌ره که هرکدوم از اون ارقام، یک جون هستن، یک زندگی و حتی یک خانواده که از هم پاشیده شده...

بعضی قسمت‌های نمایشنامه برام گنگ بودن و نمی‌دونم کوتاهی از مترجم بود که نتونسته بود مفهوم رو در قالب جملات منتقل‌ کنه یا کوتاهی از من بود که فهمیدن و درک بخشی از متن برام زود هست.

جزو نمایشنامه‌هایی هست که واقعا دوست دارم اجرا شدنش رو ببینم و هم درد حبس شدن داخل یه جعبه رو بچشم و هم طنز تلخی که سرتاسر نمایشنامه حضورش حس میشه رو حس کنم.

سحر
      
20

3

(0/1000)

نظرات

اینو باید بخونم...

0