یادداشت ꧁༒☬ 𝓜𝔂𝓼𝓽é𝓇𝓪 ☬༒꧂
3 روز پیش
وقتی «وینک پاپی میدنایت» رو میخونی، انگار وارد قصهای میشی که هر برگش پر از سایه و نور، حقیقت و دروغ، و جادوی عجیبیه که مرز بین خیال و واقعیت رو محو میکنه. سه صدا، سه شخصیت، مثل سه ساز مختلف در یک سمفونی، دائم با هم میپیچن و گاهی هماهنگ، گاهی آزاردهنده، اما همیشه پرکششن. وینک مثل جادویی پنهان، پر از راز و افسانهست. پاپی آینهایه از غرور و تلخی، دختری که زیبایی و تاریکی با هم تو وجودش میجوشن. و میدنایت، پسری که مدام بین این دو دنیا سرگردونه، مثل کسی که توی جنگل دنبال راهیه اما هر بار عمیقتر تو مه گم میشه. حس منِ خواننده؟ این کتاب مثل خوابیه که نصفهشیرین و نصفههولناکه. گاهی دلت میخواد لابهلای جملات بمونی و توی همون فضا قدم بزنی، گاهی هم قلبت تندتر میزنه چون نمیدونی کدومیک از سه صدا راست میگه و کدوم فقط داره بازی میکنه. بهنظرم «وینک پاپی میدنایت» بیشتر از اینکه فقط یک داستان باشه، یه حسه؛ حسی از راز، تنهایی، و اون جادوی غریبی که فقط تو کتابهای فانتزی خوب پیدا میکنی. 🌙✨
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.