یادداشت محمدعلی رضاپور
1402/5/13
مدتها بود چنین رمانی که در آن طنزی قوی موج میزند نخوانده بودم. داستان این کتاب، بسیار لذتبخش و مهیج بود، به نحوی که هر دفعه وقتی کتاب را در دست میگرفتم و شروع به خواندن میکردم دلم نمیخواست آن را زمین بگذارم( و هرجا که زمین گذاشتم دلیلش کمبود وقت خودم بود، نه کشش نداشتن کتاب!). نکتهای که از همه بیشتر برای من جذاب به نظر آمد این بود که این رمان در سال 1979 منتشر شده و به عنوان یک داستان تخیلی_کمدی که طنزی هدفمند در خودش داشت، بسیار عجیب و جالب است که نویسنده در آن سال، چطور تا این حد قوهی تخیل داشته و اینقدر زیبا از برخی تکنولوژی ها در ذهن خود پرورانده که امروزه برخی از نمونههای آن برای ما نزدیکتر به ذهن است! آرتور دنت که تنها دغدغهاش حفظ وضعیت زندگی خودش و خانهی خودش است، بیخبر از همه چیز، در آستانه اتفاقی بزرگ نه تنها نسبت به خودش، بلکه نسبت به کل مردم زمین قرار میگیرد. داستان، با واقعهای که سرنوشت تمام اهالی زمین را تغییر میدهد شروع میشود، با فلسفههای ذهنی طنزآمیز نویسنده ادامه مییابد و با وقایعی که انتظارش را ندارید پایان مییابد. از این که خواندمش راضیام!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.