یادداشت محدثه
1403/4/2
این کتاب سفرنامه نیست، چیزی شبیه سفرنامه است. نویسنده دست خواننده را نمیگیرد و توی کوچه پس کوچههای استانبول یا پاریس نمیگرداند. مخاطب را نمیکشاند وسط یک آیین مذهبیِ یک معبد در نپال. نویسنده دست ما را میگیرد و میکشاند توی ذهنش، پیچ میخوریم توی افکارش، عقایدش، گرههای ذهنی و نتیجهی کشمکشها را میریزد پیش چشم ما. مهزاد الیاسی وسط ماجرای سفرش میرود توی ذهنش بین سفر و درگیری ذهنیاش رابطه ایجاد میکند و ته داستان میفهمیم بیشتر عقاید نویسنده را خواندهایم تا سفرش را. قالب جذابی است، حقیقتا. اما نویسنده همان اول کار میخ را جوری میکوباند که من کتاب را با بدبینی و تردید خواندم. روایتش از واقعهی عاشورا و شهادت امام حسین جوری است که انگار به قول علوم اجتماعیها این آیین عزاداری یک برساخت اجتماعی است، انگار شیعیان فقط بخاطر گریستن بعد چند هزار سال مراسم و آیین برگزار میکنند. با خودم کلنجار میروم شاید برای مخاطب خارجی این واقعه را اینگونه روایت میکند. اما نمیتوانم منکر عمیق بودن مطالعات نویسنده بشوم، نویسنده به خوبی دانستههایش را چیده وسط متن بدون اینکه دستاندازی برای خواندن شود. اسم کتاب ترجمهی یک آیه است، قبل از اینکه بدانم مرا گرفته بود، نمیدانم نویسنده اتفاقی به این آیه خورده یا رابطهی خاصی با قرآن دارد، و این من را کمی خجالت زده کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.