یادداشت امیرعباس شاهسواری

        نمی دانم امشب برای بار چندم این کتاب را خواندم 
کاش معلم واشتی
معلم همه ما بود
کاش همه ما معلم واشتی بودیم
نه توی ذوق زن، نه کور کننده استعداد و شور و علاقه

اگر آدمی مثل معلم واشتی دیدید بچسبید بهش 
چون اکثرا داس هستند نه باغبان

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر  کز
داس و دد مللولم و معلم واشتی ام آرزو است.

خیلی سخت است ولی باید سعی کرد در مواجهه با افراد، معلم واشتی شد، آنکس که آدرس تار فروشی را به میرزا جهانگیر خان قشقایی و ...چون باید از خود عبور کرد، باید به دیگری بها داد و خود را ندید، البته به نظرم کمال خودخواهی و خودپرست بودن هم 
تبدیل شدن به معلم واشتی است 
چون آدم وقتی پرورش داد 
وقتی باغبانی کرد
بوی خوش میوه هایش را
که شاعرانه است
که با آب کم کویر اما زلال و گوارا 
تربیت شده
آن طعم شاعرانه
آن میوه با مزه 
را می توان با نوک دست نشان داد
و گفت ثمره من است
نه نباید نشان داد
خود میوه می گوید
خودش فاش، فریاد می زند
من نهالی خشکیده بودم
او
مرا 
تبدیل به درختی کرد که چنین میوه هایی دارم
او که به ظاهر خود میوه هایی ندارد
او  که......
      
527

49

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.