یادداشت محمد مهدی جهانگیری
1402/12/18
هرگاه استثنایی در این قوانین بیچونوچرای نظام پاریسی باشد، باید آن را در گوشۀ انزوا، در میان ارواحی جست که هیچ در دام معتقدات اجتماعی نیفتاده اند. این ارواح در کنار چشمه های زلال و تندگذر و زاینده به سر میبرند و به سایۀ سبز چراگاه خود دلبسته اند و سرمست از شنیدن آوازهای بیپایان اند که از زیان هرچیز به گوششان می رسد و انعکاس آن را در خود می یابند. این ارواح در عین آنکه بر ساکنان زمین رحم می آورند، با شکیبایی در انتظار آناند که بال و پر بگشایند. جهانی که بالزاک نشان می دهد، جهانی است متعفن که ادم ها دائما خود را پشت نقاب های اشرافی پنهان می کنند. صداقت، آنجا که آدم به خودیِ خودش وفادار است، هیچ طرفداری ندارد و همه بدنبال تظاهری اند که آنان را آنگونه که نیستند نشان بدهد. سه شخصیت داستان بالزاک، اعم از گوریو، ووترن، و اوژن دو راستینیاک افرادی هستند که در این معرکه نیستند اما می خواهند به نوعی وارد شوند و نوعی افتخار نصیب خود کنند و سرنوشت خود را به مدارج عالیه برسانند. ووترن و گوریو هر دو بیچاره می شوند. سرانجام تلخ آن دو، راستینیاک را متوجه بربادرفتهگی پاریسی می کند و او می داند که هر کجا رفت، و به هر کجا رسید نمی تواند به وفاداری پاریسی ها و رقصندگانش تکیه کرد.
(0/1000)
محمد مهدی جهانگیری
1402/12/19
1