یادداشت علیرضا فراهانی

        در خوانش اول از این کتاب، این‌گونه می‌نویسم که در میان انبوه پرسش‌هایی که ذهن انسان معاصر و به خصوص ایرانی را به خود مشغول کرده، شاید این سوال همیشگی باشد: چرا غرب، این بخش از جهان، به چنین جایگاهی در تاریخ بشریت دست یافت؟

صادق زیباکلام در کتاب «غرب چگونه غرب شد؟» با قلمی روان و دست‌بندی منظم و ساختارمند به این پرسش پاسخ می‌دهد.

این کتاب، نه تنها یک روایت تاریخی است، بلکه تأملی فلسفی بر چگونگی شکل‌گیری تمدنی است که امروز بخش اعظم جهان را تحت تأثیر خود قرار داده.

این کتاب در نه فصل تنظیم شده و هر فصل، مانند تکه‌ای از یک پازل، بخشی از داستان تحول غرب را روایت می‌کند.

زیباکلام در فصل نخست، با عنوان «ما و غرب: روایت یک کج‌فهمی تاریخی»، به سراغ ذهنیت ایرانیان درباره‌ی غرب می‌رود. او با صراحت و صداقت، از پیش‌داوری‌هایی سخن می‌گوید که در فرهنگ ما ریشه دوانده: از انگاره‌ی غرب به‌عنوان نماد استعمار و استثمار گرفته تا تحسین آن به‌عنوان مهد تمدن.

زیباکلام این دوگانه را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد که حقیقت، نه در ستایش بی‌چون‌وچرا و نه در نکوهش یک‌جانبه، بلکه در فهم دقیق سیر تحولات تاریخی نهفته است.

فصل‌های بعدی، از «غرب پیش از رنسانس» تا «روشنگری و انقلاب علمی»، مانند پرده‌هایی از یک نمایش بزرگ، مراحل تکامل غرب را به تصویر می‌کشند.

زیباکلام با ظرافت، از فروپاشی نظام فئودالیسم، ظهور خردگرایی، و تأثیر اندیشمندانی چون دکارت، گالیله، و جان لاک سخن می‌گوید. او نشان می‌دهد که چگونه رنسانس، با باززایی هنر و علم، و اصلاحات دینی، با شکستن اقتدار کلیسا، راه را برای تحولات بعدی هموار کردند. انقلاب تجاری و سفرهای دریایی، که بورژوازی را به‌عنوان نیروی جدید اجتماعی به میدان آورد، و عصر روشنگری، که خرد را بر تخت نشاند، از دیگر نقاط عطف این روایت هستند.

از منظر علمی، کتاب زیباکلام اثری است که تاریخ را نه به‌ عنوان مجموعه‌ای از رویدادهای پراکنده، بلکه به‌مثابه جریانی به‌هم‌پیوسته تحلیل می‌کند.

او با استناد به تحولات کلیدی مانند انقلاب صنعتی و شکل‌گیری دولت‌های مدرن، نشان می‌دهد که پیشرفت غرب نتیجه‌ی یک سیر تکاملی است که ریشه در خردگرایی و نوآوری دارد.

برخلاف برخی دیدگاه‌های رایج که پیشرفت غرب را به استعمار یا غارت نسبت می‌دهند، زیباکلام این فرضیه را رد می‌کند و تأکید دارد که عقب‌ماندگی شرق، پیش‌نیاز پیشرفت غرب نبود. این نگاه، که از ساده‌سازی‌های پوپولیستی فاصله می‌گیرد، به کتاب اعتباری علمی می‌بخشد.

از منظر فلسفی، «غرب چگونه غرب شد؟» ما را به تأمل در ماهیت پیشرفت و نقش خرد در تاریخ دعوت می‌کند.

زیباکلام با ارجاع به نهضت روشنگری، نشان می‌دهد که چگونه ایده‌هایی مانند آزادی، برابری، و حاکمیت قانون، که امروز بدیهی به نظر می‌رسند، در بستر قرن‌ها مبارزه‌ی فکری شکل گرفتند.

نویسنده از خواننده می‌خواهد که به جای قضاوت‌های احساسی، با نگاهی عقلانی به غرب بنگرد و درس‌هایی از آن برای پیشرفت جوامع دیگر، از جمله ایران، بیاموزد.

چرا باید این کتاب را خواند؟

«غرب چگونه غرب شد؟» چیزی بیش از یک کتاب تاریخی است؛ این اثر، آیینه‌ای است که ما را به تأمل در جایگاه خودمان در جهان دعوت می‌کند.

خواندن این کتاب فرصتی است تا از دریچه‌ای نو به تاریخ جهان نگاه کنیم و به جای تکرار کلیشه‌های «غرب‌ستیزی» یا «غرب‌زدگی»، به فهمی عمیق‌تر و فروتنانه از ریشه‌های پیشرفت دست یابیم.

زیباکلام نه غرب را می‌ستاید و نه محکوم می‌کند؛ او تنها می‌کوشد تا ما را با واقعیتی آشنا کند که شاید کمتر به آن اندیشیده‌ایم: اینکه غرب، با همه‌ی کاستی‌ها و دستاوردهایش، نتیجه‌ی انتخاب‌های تاریخی آگاهانه و گاه تصادفی است.
      
4

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.