یادداشت مریم محسنی‌زاده

        کتاب "بافته" فرمِ ساختاری پویا و دلکشی دارد. خواننده مدام بین ماجرای سه شخصیت از سه طبقهٔ اجتماعیِ متفاوت جابه‌جا شده و با تنوعی از زیست روبرو می‌شود.
هر سه داستان نمادی از شجاعت، تاب‌آوری، جسارت و قدرت اراده در مبارزه با ظلم، بی‌عدالتی و سرنوشت، برای تغییر زندگی و آزادی هستند.
محتوای داستان‌ها متفاوت و نو هستند اما عموماً با گفتنِ سطحی از حوادث رد شده‌اند، عمق ندارند و حسی از خواندن فیلمنامهٔ اپیزودیک می‌دهند. البته دور از ذهن نیست چون رمان اقتضا می‌کند به سه شخصیت در سه نقطهٔ متفاوت پرداخته شود. 
ازطرفی فیلمنامه‌نویس بودنِ نویسنده شاید چنین فرم و شیوهٔ روایتی را رقم زده. انگار بیشتر تمرکز روی نحوهٔ بافته‌شدن سه داستان بوده تا پرداخت‌شان.
ارتباط ظریف اسم "بافته" با پروسهٔ نویسندگی و آفرینندگی هم از زوایای زیبا و خلاقانهٔ کتاب بود. لائتیسیا کولومبانی در مقدمه می‌نویسد:" این ساعت‌های خاص را دوست دارم، این ساعت‌هایی که دستانم می‌رقصند. رقص بالهٔ عجیب انگشتان من است. آن‌ها داستانی از بافتن و در هم تنیدن می‌نویسند."
در پایان همه‌چیز به‌خوبی‌وخوشی تمام شد که به کلیشه‌های آمریکایی شباهت داشت. اما با وجود تمام نواقص، کتاب ترجمهٔ خوبی داشت و لذت‌بخش بود؛ مخصوصاً شیوهٔ لطیفِ پیوندخوردن سه شخصیت. شیوهٔ اتصال زندگی سه زن و پیام امیدوارانه و مبارزه‌طلبانهٔ کتاب می‌تواند الهام‌بخش باشد.
در کتاب، به رابطهٔ سارا با بچه‌ها اشارهٔ چندانی نشده بود و جای سوال است چطور زنی که نقش‌هایش را انکار می‌کرده در مواجهه با بیماری به پذیرش رسیده و رابطه‌اش با بچه‌ها بهتر شده؟ انگار نحوهٔ مبارزهٔ سارا نیمه‌کاره رها شده بود و پرداخت و گسترش ماجرا نداشت. اشاره نکردن به سرنوشت اسمیتا هم یکی از نقاط‌ضعف بود، اگرچه سفرش پایان خوبی داشت. 
دو کتاب "مرغ مگس‌خوار" و "بادبادک" از همین نویسنده، داستان مشابهی دارند و انگار ادامهٔ داستان سارا و جولیا است.
نویسنده کتاب را با جملات زیر به پایان می‌رساند:
"من اثرم را به این زن‌ها تقدیم می‌کنم، 
که به واسطهٔ موهایشان به هم مرتبط می‌شوند، 
مثل رشتهٔ بلندی از آدم‌ها. 
به کسانی که دوست دارند، می‌آفرینند، امیدوارند، 
می‌افتند و دوباره برمی‌خیزند، هزار بار، 
که خم می‌شوند اما از پا در نمی‌آیند.
من فقط یک رابطم، 
یک خط پیوند ناچیز 
که قرار گرفته 
در خط تقاطع زندگی‌هایشان 
یک رشتهٔ ظریف که آن‌ها را به هم وصل می‌کند، 
به باریکی یک مو، 
نامرئی در جهان و به چشم‌. 
فردا دوباره شروع به کار خواهم کرد
داستان‌های دیگری منتظرم هستند.
زندگی‌های دیگر.
صفحات دیگر."

🔺️در ادامه، ویژگی‌های هر سه شخصیت آورده شده که ممکن است داستان را لو دهد:
شخصیت سارا، وکیل پردرآمد کانادایی است که در رأس یک دفتر حقوقی قرار می‌گیرد اما بیمار می‌شود. او ویژگی‌های جالب و چالش‌های مشترکی دارد که دغدغهٔ خیلی از خانم‌هایی‌ است که می‌خواهند نقش‌های مختلف را همزمان داشته باشند و در همه بهترین باشند.
سارا روحیهٔ جنگجو و مبارزی دارد که تا آخرین نفس می‌جنگد. او از تبار یهودیانِ اشکنازی بوده که احتمال مبتلا شدن آن‌ها به سرطان بسیار زیاد است. این پیش‌زمینه در پروندهٔ شخصیت، با شگرد همذات‌پنداری بیشتر خواننده با سارا، به کار رفته که در اثر ظلمی تاریخی به چنین سرنوشتی دچار شده‌اند.

جولیا از سیسیل، در کارگاه کلاه‌گیس‌بافی پدرش کار می‌کند و قصد دارد شغل آباواجدادی‌شان که درمعرض ورشکسته شدن است را نجات دهد. جولیا خطر می‌کند، موج سواری می‌کند تا غرق نشود. او ویژگی‌هایی بین سنت و مدرنیته دارد.

اسمیتا از هند یک دالیت است. شغلی عجیب و وضعیتی اسفبار که خواننده در این زمانه انتظارش را ندارد. 
در نظام طبقه‌ای آیینِ هندو دالیت‌ها غیرقابل لمس یا نجس خوانده می‌شوند و موروثی است؛ یعنی افراد دالیت به دنیا می‌آیند، نه اینکه دالیت بشوند. بنابراین اگر خانواده‌ای دالیت باشد، فرزند آن خانواده هم به‌صورت خودکار دالیت محسوب می‌شود.
اسمیتا زنی مبارز است که آرزو دارد دخترش از شرایط اسفبار نجات پیدا کند و به مدرسه برود. 
چیزی که برایم عجیب است این هست که برخی از هندی‌ها زندگی‌شان را جزئی از تقدیر می‌دانند، آن را پذیرفته‌اند و برای تغییرش تلاشی نمی‌کنند!

اسمیتا و لالیتا موهای‌شان را نذر و هدیه خدای معبد می‌کنند و موها سفری پر ماجرا را آغاز می‌کنند و سر از کارگاه جولیا درمی‌آورند. سارا با خرید کلاه‌گیس، بیماری‌اش را می‌پذیرد آن را انکار نمی‌کند. آن را مثل اتفاق یا امتحانی می‌بیند که باید پشت سر بگذارد و درنهایت هر سه زن مبارز، به دستاوردهایی می‌رسند. 
      
429

25

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.