یادداشت عصماء
1404/2/12
به نام آنکه جان را فکرت آموخت "خبر غرق نبرد ناو هود بزرگترین ناو جنگی انگستان در عرشه کشتی بیسمارک همه خدمه و پرسنل آن را به روی عرشه کشاند. شادی و خنده در همه جا طنین افکن شده بود و چه کسی اهمیت می داد که تعداد انگشت شماری از آن کشتی جان سالم به در بردند و به آنهائیکه غرق شدند چه گذشته بود.پس از این حادثه بیسمارک مورد تعقیب متفقین و هم پیمانان بریتانیا قرار گرفت و در نهایت آن نیز به قعر دریا فرو رفت در حالیکه بیشترین نفراتش را افسران جوان و دانشجویان دانشکدهٔ افسری تشکیل می دادند. بیسمارک یک ناو قدرتمند در کلاس خود بود ولی سرعت پائینی داشت. لاشهی آن بعد از چند سال از کشف لاشهی تایتانیک، در سال ۱۹۸۹ توسط رابرت بالارت پیدا شد. گفته شده در رویارویی بیسمارک و هود، آسیب جدی به این نبرد ناو وارد شده بود که خود می توانست مقدمات غرق و نابودی آن را فراهم نماید." هیجان یک تعقیب و گریز، غلیان احساسات و عواطف، ترس و در خود فرو رفتن، خشم و نفرت و در آخر آرامش و یک نفس راحت چون که غرق ناو آلمانی شکست هیتلر را در جنگ دریایی رقم میزد. این بود تمام احساسی که سالها پیش با خواندن این کتاب به من دست داد و حال با نگرشی جدید با مطالعهی دوباره به اِتّفاقات آن زمان نگاه می کنم. ملوانان جوانی که قربانی جنگ ناخواسته شدند. فرماندهانی که کشته راه اهداف خودخواهانه حاکمان جابر زمان خود گشتند. خانواده های نگرانی که هرگز حتّی جنازه عزیزان خود را برای آخرین بار نبوسیدند! و این همهٔ آن چیزیست که می توانم اکنون درباره این کتاب بنویسم. به راستی در این جنگها بَرنده و بازنده واقعی کیست؟
(0/1000)
عصماء
1404/2/14
1