یادداشت زهره عالی‌پور

اسکار و خانم صورتی
        _ حالا برای چی باید برای خدا بنویسم؟
_ کمتر احساس تنهایی می‌کنی.
.
.
_ چطور می‌تونم براش بنویسم؟
_ فکرهات رو براش بنویس! فکرهای که نمی‌تونی بگی، فکرهایی که آزارت میدن. که جا خوش کرده و سنگینی می‌کنن. جای فکرهای نو رو گرفتن؛ تو باید ذهنت رو از فکرهای بوگندو پاک خالی  کنی، اگه نمی‌تونی درباره‌ش حرف بزنی، بنویس!
_ باشه.
سطرهای بالا از دیالوگ‌های کتاب بین اسکار و خانم صورتی است. پیرزنی باتجربه و نوجوانی ده ساله که به علت سرطان در بیمارستان بستری شده‌است و دکتر امیدی به بهبود او ندارد.
اسکار با خانم صورتی رابطه‌ی خوبی دارد و این عجیب است به علت فاصله‌ی سنی هر دو و جذاب است به علت محتوای کتاب. اینکه خانم صورتی چقدر حوصله‌ی حرف‌های اسکار را دارد و اسکار چقدر با او راحت است.
معمولا نوجوان‌ها سؤال‌های زیادی دارند، دریچه نگاهشان مختص خودشان است، ارتباط گرفتن با آن‌ها به راحتی نیست و همچنین پاسخ دادن به سؤال‌هایشان.
اما در این کتاب ما شاهد یک رابطه‌ خوب هستیم؛ اسکار که به راحتی سؤال می‌پرسد، خانم صورتی که سعی می‌کند به جای دادن ماهی، به او ماهیگیری یاد دهد مثل دیالوگ‌های بالا، تشویق اسکار به نوشتن نامه برای خدا.
کتاب برای نوجوان نوشته شده‌است ولی راستش من این کتاب را به نوجوان پیشنهاد نمی‌دهم.
کم حجم و خوش‌خوان است، من نسخه‌ی الکترونیکی طاقچه را خواندم که از لحاظ ویرایشی اشتباه‌های زیادی داشت و توصیه‌ نمی‌کنم.
در کتاب به مفاهیم قشنگ و عمیقی پرداخته شده است، زندگی، مرگ و خدا.
البته نه با جزئیات و متناسب با آموزه‌های ایرانی، اسلامی ولی قابل درک هستند.
کتاب را دوست داشتم و به همه( به جز نوجوان‌ها) توصیه می‌کنم یک‌بار حداقل این کتاب را بخوانند.
      
2

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.