یادداشت آریانا سلطانی
1403/10/11
3.5
40
آئورا نوشته کارلوس فوئنتس . اثری سورئالیستی از نویسنده مکزیکی، فوئنتس. در این رمان از سمبول های فراوانی استفاده شده که اگر بخش ضمیمه آن را به قلم خود فوئنتس، نخوانیم، متوجه بخش عظیمی از داستان نخواهیم شد. حتی شاید نیاز به بازخوانی داشته باشد. داستانی از یک مرد جوان با پیرزن و زنی جذاب در یک خانه مرموز. داستان پر از میل و تمناست. عشق همان تمنای جسم است که توام با لذت خود را نشان میدهد. "زندگی میتواند ناشادمانه باشد، انگاه که امید از میان میرود اما تمنا دست ناخورده باقی میماند. نوشته لئوپاردی" . از طرفی آیا عشق با جاودانگی همراه است؟ و یا مرگ آنرا به زوال میکشاند؟ با ادامه نسل و بچه دار شدن، معنا به عشق و جاودانگی بازمیگردد؟ چرا ما نمیتوانیم عشق را از زمان حفظ کنیم و مرگ را با آن به دور بیاندازیم؟ شاید عشق و تمنای جسمی، روشی باشد برای فراموش کردن مرگ! برای داشتن افیونی تا در رگ جان ما، حواسمان را از پوسیدگی و مرگ دور کند. چگونه میتوان عاشق بود و مرگ را در نظر گرفت؟ . خواندن این کتاب را به شدت توصیه میکنم. . . . -همیشه دوستم خواهی داشت؟ -همیشه آئورا همیشه دوستت خواهم داشت. -همیشه؟ قسم میخوری؟ -قسم میخورم. -حتی اگر پیر بشوم؟حتی اگر دیگر زیبا نباشم؟حتی اگر مویم سفید شود؟ -همیشه عزیز من. همیشه. -حتی اگر بمیرم فیلیپه؟همیشه دوستم خواهی داشت؟ حتی اگر بمیرم؟ -همیشه،همیشه، قسم میخورم هیچ چیز نمیتواند مارا از هم جدا کند. در پناه خرد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.