یادداشت مسیح ریحانی
1403/12/23
«نشانکرده» نخستین اثری بود که از «بلقیس سلیمانی» میخواندم. از اینرو هیچ برداشتِ قبلی از نویسنده، سبکاش و دیگر قصههایش ندارم. مطابق آنچه که از جستجوهایم در اینترنت یافتم گویا باقی آثار نویسنده هم فضایی زنانه دارد. اینکه نویسندهای معاصر، در جامعهی «مردسالار» و «سنتی» ما راوی قصههایی است که زنها - آن هم معمولا زنهایی که محدودهی میدان نبردشان از خانواده و عشیره و نهایتا یک روستا تجاوز نمیکند - در آنها به ایفای نقش میپردازند؛ امر پسندیده، مهم و بسیار ارزشمندی است. قصهی «نشانکرده» روایت توهم عشقی است که در دخترکی سادهدل روستایی به نام «خوبناز» نسبت به پسرعمویش «مراد» شکل میگیرد و اون «نشانکرده»ی پسرعمویش میشود! روایت در زمانهی جنگ ایران و عراق اتفاق میافتد؛ جایی که «مراد» سوم دبیرستانی، بدون اطلاع خانوادهاش خود را به کرمان میرساند و عازم جبهه میشود. اشارههایی که در طول کتاب به عرف فرهنگی جامعه میشود، مانند همین رسم نشان کردن دخترعمو برای پسرعمو، یا سلطهجویی پدر و عمو و برادر و هر فرد ذکوری در خانواده نسبت به زنان خانواده، را بسیار مهم و مفید میدانم. چرا که شخصا در گذشتهی نزدیک، بسیار بیشتر از حالا شاهد چنین مواردی بودم و ثبت شدن این موارد، حتی در دل نوولایی حتی شاید نه چندان درخشان، به نوعی ثبت در تاریخ است و به آیندگان (امیدوارم!) نشان خواهد داد که از چه مسیرهای صعبالعبوری گذر کردهایم. (باز هم امیدوارم! امیدوارم که گذر کرده باشیم.) «نشان کرده» برای من فرم روایی جذابی نداشت. در بسیاری جاها حوصلهسربر میشد و حسابی از دست «خوبناز» کفریام میکرد! شاید تنها به دلایلی که بالا اشاره کردم و اینکه همهی آثار مجموعهی «هزاردستان» را میخوانم مجابم کرد که خواندن کتاب را ادامه بدهم. اما خواندن این کتاب را به عنوان زنگ تفریحی در لابهلای مطالعهی کتابهای سنگین توصیه میکنم؛ به دلایلی که پیشتر توضیح دادم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.