یادداشت امیرمحمد سالاروند
1404/5/11

سهشنبه شش خرداد، در تالار کمال دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران محمدرضا بهشتی قرار بود دربارهی «بازتاب اندیشههای فلسفی در آثار هنری» سخنرانی کند. بحث را از یک جایی به بعد کشاند به طرح جلدهای کتابهای فلسفی و برای نمونه تصویر جلد یکی از چاپهای «لویاتان» هابز و «آتلانتیس نو» فرانسیس بیکن را روی پرده انداخت. به طرح جلد کتاب بیکن اکتفا نکرد و بیشتر از او گفت. بعد یکجا یکهو دست کرد در کیفش و یک چاپ انگلیسی آتلانتیس نو را درآورد. کتاب در قطع کوچکتر از جیبی چاپ شده بود و با این وجود چند ورق بیشتر نبود. گفت این کتاب را بخوانید. از دانشگاه که زدم بیرون رفتم کتابفروشی توس و فکر کنم آتلانتیس نو را از همانجا خریدم. چهارشنبهای که گذشت کتاب را به عنوان فراغتی دست گرفتم و مشغول خواندن شدم. از مقدمهی مترجم و مقدمهی ویراستار انگلیسی چیز یاد گرفتم و خیال کردم قرار است با چه کتاب گرانسنگی مواجه شوم. اما راستش هر چه متن را خواندم نفهمیدم مترجم و ویراستار چطور آن چیزها را در این متن دیده بودند و چطور این متن میتواند تأثیرگذار بوده باشد؛ متنی به غایت سادهدلانه، اتوپیاپردازیای کوتهنگر که جنبههای نخواستنی آرمانشهر را نمیتواند پیشبینی کند و خود آرمانشهرش هم، لااقل برای من یکی، اصلاً تحفهی دندانگیری نیست. دارم بر خلاف رسمِ مواجهه با آثار کلاسیک، چنین کتابی را نقد میکنم و کتاب را در بستر زمانش نمیبینم و انتظار دارم با گذر از سد تاریخ هنوز حرفی برای زدن داشته باشد و من متأسفانه حرفش را نمیفهمم. چند صفحهی آخر از یک تقسیم کار علمی سخن میگوید و این ایده انگار در بنیانگذاری انجمن سلطنتی انگلستان مؤثر افتاده. این حد از تأثیرگذاری قبول. اما ویراستار انگلیسی میگوید: «او میدانست که تحول و دگرگونی علمی جهان نهایتاً تغییرات سیاسی و اخلاقی به بار میآورد که این به نوبهی خود موجب پیدایش مشکلات جدیدی در عالم میشود» بعد حرفش را اینطور ادامه داده که: «در جهانی که از سلطهی مشیت الهی رها شده ... آیا چیزی هست که انتخابهای ما را محدود سازد؟» (ص۱۷) من در متن نشانی از این تیزبینی نیافتهام. اهالی آرمانشهر بیکن قانون محکمی دارند و نهاد علمی استواری که به شناخت جزئی جهان همت گماشته و با آنکه در جزیرهای دورافتاده و ناشناخته زندگی میکنند مسیحیانی معتقدند که به واسطهی معجزهای شگفت با این دین آشنا شدهاند و شناخت جهان و تسخیر طبیعت خللی در ایمان پاکشان ایجاد نکرده است. در این آرمانشهر حتی یهودیان دشمنان مسیح نیستند و «زاده شدن مسیح از یک باکره و اینکه او از آدمی فراتر بود را تصدیق» میکنند. (ص۵۴) تفاوت اخلاقی این مردمان با ما این است که برای یک کار دو بار مزد نمیستانند و به قانونشان پایبندند و با این وجود با رحم و انسانیت بیگانه نیستند و یاریگر در راه ماندگاناند. من اتوپیاهای پیش از بیکن را نخواندهام اما در این اثر هیچ نشانی از هوشمندی و نکتهسنجی نمیبینم. به عنوان داستان میتواند جذاب باشد. ژول ورن میتوانست از این کتاب رمانی پانصد صفحهای دربیاورد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.