یادداشت الهام قنبری
5 روز پیش
برای من فقط یک تجربهی مطالعه نبود، بلکه یک مواجههی عمیق با بخشهای پنهان وجودم بود. در طول خوندن کتاب، بارها احساسات سرکوبشدهای که سالها با خودم حمل کرده بودم، زنده شدند. سوگهای تجربهنشده، غمهایی که به خاطر مشغله یا فشار روانی مجال بروز پیدا نکرده بودند، دوباره در من جریان یافتند. این مواجهه برایم سخت بود؛ گریه کردم، گاهی خشمگین شدم، و گاهی حتی به سکوتی سنگین پناه بردم. اما همین فرایند، خودش بخشی از درمان بود. کتاب ارزشمند است چون به شکلی ساده و صمیمی به ما یادآوری میکند که رنج، بخشی طبیعی از تجربهی انسانی است و تلاش برای سرکوب یا انکار آن، نهتنها کمکی نمیکند، بلکه بار سنگینتری بر دوش روانمان میگذارد. چیزی که برای من مهم بود، رویکرد کتاب به پذیرش آسیبپذیری و مواجهه با احساسات دشوار بود. این نگاه میتواند به مراجعان هم کمک کند تا بدون احساس گناه یا ضعف، به خودشان اجازهی تجربهی سوگ و ناراحتی بدهند. در عین روانی و ارتباطپذیری، شاید در برخی بخشها بیش از حد سادهسازی کرده باشد. برای مخاطبی که آگاهی روانشناختی بیشتری دارد، ممکن است انتظار تحلیلهای عمیقتری وجود داشته باشد. با این حال، همین سادگی باعث میشود برای عموم افراد قابل لمس و کاربردی باشد، خصوصاً کسانی که تازه در مسیر خودشناسی یا درمان قرار گرفتهاند. بهطور شخصی، این کتاب برای من مثل آیینهای بود که نشونم داد چقدر احساسات سرکوبشده درونم جا خوش کردهاند و چقدر نیاز دارم به آنها فضا بدهم. هرچند مواجهه با این حجم از هیجان، سخت و گاهی طاقتفرسا بود، اما در عین حال نوعی رهایی هم به همراه داشت. من از کتاب یاد گرفتم که حالت خوش نداشتن، یک نقص یا شکست نیست، بلکه بخشی از واقعیت انسانی است که باید با مهربانی و صداقت پذیرفته شود. به همین دلیل، خواندن این کتاب را توصیه میکنم؛ نه فقط برای کسانی که درگیر سوگ یا بحرانهای عاطفیاند، بلکه بیشتر برای کسانی که عزیزانی دارن که سوگوار هستن
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.