یادداشت Alireza Tavassoli

دیدی گاهی
        دیدی گاهی دور و اطرافتون یه عزیزی هست که یه خاطره رو هزار بار تعریف کرده، اما تو برای هزار و یکمین بار که داره همون خاطره رو تعریف می‌کنه با اشتیاق میشینی گوش میدی. به روش هم نمیاری که دیگه واو به واو این خاطره رو حفظ شدی. 
مسئله خاطره نیست. مسئله تجربه و شنیدن زیسته ها نیست.  مسئله فقط اون آدمه؛ به آهنگ صداش دقت می‌کنی به بالا پایین رفت هاش و تو دلت قند آب میشه. میگی آخیش، هست. این آهنگ جادویی هست. این صمیمیت هست. این گرما و وجد هست. 
به تکون دادن دستاش دقت می‌کنی. به فرم لب هاش دقت می‌کنی. حتی نقطه عطف حرف زدناش رو هم درمیاری؛ آها این جا باید بخندم. این جا باید تعجب کنم.
مسئله اصلا خاطره نیست قصه ی ما، اون خیلی خیلی خیلی عزیزه که هر بار با مدل حرف زدنش با همون بالا منبر رفتنش قبضمون میکنه؛ دل‌خوشمون میکنه.
خاطره های این دلخوشی ها گاهی میچربه یه غصه های دوری_ منظورم از دوری هر فرمی از اونه میخواد فقدان باشه میخواد مهاجرت باشه یا هر چیز دیگه. _ 
ما آدم معمولی ها همیشه تشنه ی حضور کسایی که دوسشون داریم هستیم.  اما حضور این قشر آدم هایی که گفتم انقدر عمیقه انقدر کامله انقدر عزیزه که صد سال دوری و نبودن رو هم پر میکنه. یادت که می افته دلت گریه میخوادا چشمات پر میشه حتی.  اما وقتی فرم لباش یا خندیدن ها وقت خاطره هم یادت می افته، ناخودآگاه یه لبخند میشینه کنج لبات. این آدما همیشه هستن همیشه کنار ما هستن همیشه ی همیشه ی همیشه. 
شاید بشه گفت حتی وقتی نباشن ما تو کامچاتکای حضور اونا زندگی می‌کنیم هر چند غم انگیز هر چند دردناک و رنج آور اما پر و کامل.  چون اونا همیشه هستن کنج قلبمون کنج یاد و خاطراتمون.
این کتاب ارزش خوندن داره از دستش ندید. 

      
105

15

(0/1000)

نظرات

چقدر زیبا توصیف شده بود .حسش کردم 

0