یادداشت شیما شمسی
1403/9/21
حقیقتا نمیدونم یادداشتم رو با چه مقدمه ای شروع کنم ولی بگم که واقعا از خوندن کتاب لذت بردم. البته یه لذت مرموز، یه لذت دردناک از این حجم غم و تاریکی. من داستان های پایان باز با یه تعلیق گنده ی اعصاب خوردکن رو - متاسفانه یا خوشبختانه - خیلی دوست دارم. از اونایی که توی چاه تنگ و تاریک حیرت ولت میکنن و میرن. عمده ی داستان های آقای طاهری هم همین بود. فضای تاریک، غم، خشم، ابهام... ولی من عاااااشق شخصیت پردازی و اتفاقات شدم. شخصیت های خیلی خاص که به نظرم درآوردن شخصیت هایی چنین خاص در عین معمولی بودن؛ واقعا هنره. دقیقا شبیه وقایع و اتفاقات؛ متمایز و درعین حال آشنا - و حتی میشه گفت تاحد زیادی «بومی» و ملموس-. فکر میکردم همه حسی شبیه مال من داشته باشن ولی دیدم که توی نظرات کتاب خیلیا از این حجم دارک بودن (بابت استفاده از این کلمه اجنبی عذر خواهم ولی به نظرم این کلمه بهتر معنا رو میرسونه) انتقاد کرده و قائل به سیاهنمایی شده بودن. من البته به نظرم سیاهنمایی نبود، نگاه نویسنده فقط اینطور وقایع رو شکار میکرده که خوب برای من قابل احترامه. در نهایت اینکه به نظرم برگزیدگی جایزه احمد محمود و جایزه جلال آل احمد واقعا برازنده ی این کتابه. البته اینم بگم از کل یازده تا داستان، یکی دوتاشو دوست نداشتم و کم دادن امتیاز به همین خاطره. دوست نداشتنم هم شاید بشه گفت به خاطر نحوه ی پرداختن بهشونه -که به نظرم میتونست جزیی تر باشه- نه به خاطر خودِ اتفاق! از بین همه داستان ها واقعااااا داستان «زخم شیر» که اسم خود کتاب هم از روی همین داستانه؛ دلم رو برد! به نظرم تصویرسازیش عالی بود ولی چیزی که باعث شد داستان محبوبم از این کتاب باشه، دقیقا همین انتخاب اسم داستانه. اولش فکر کردم «زخم شیر» باید یه چیزی تو مایه های «پوست شیر» باشه، شیر به معنای حیوان درنده. و تا آخر داستان هم نفهمیدم منظور از شیر این شیر نیست، اون شیره😂 (گلاویز شدن با «منطق» و «اشتراک لفظی»🤗) و وقتی یهو به این کشف رسیدم که منظور کدوم شیره کلی ذوق زده شدم و برام این کشف بامزه بود. حتی بهم احساس حماقت دست داد که «مگه خنگی چیز به این واضحی رو همون اول نفهمیدی؟!😂» «سفر سوم»، «خروس»، «در دام مانده مرغی» و «نِیزن» رو هم دوست داشتم. در کل اوقات خوبی رو کنارش گذروندم و تو این مدتی که به خاطر درسام نمیتونستم برم سمت کتاب های سنگین و رمان های دنباله دار که کلی تمرکز و وقت و حوصله میخوان؛ خوندن زخم شیر، راهکار خوبی واسه فرار از «بی کتابی» بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.