یادداشت مژده ظهرابی دهدزی

        فصل شیدایی مجنون‌ها...
روایتی از اصحاب سیدالشهدا در روز واقعه که شاید یکی از راویانش رو نشناسید و ندونید که سر بزنگاه به چه مصیبتی دچار شد و شاید مطالعه‌ی اون تلنگری باشه برای همه‌ی ما.
شاید ما همیشه موقع روضه خوندن، خودمونو یکی از اصحاب تلقی کردیم که اگر بودیم، چه‌ها می‌کردیم و چنین میشد و چنان میشد، در حالی که اطمینانی وجود نداره که هر کدوم از ما، مسیری که ضحاک در پیش گرفت رو در پیش نگیریم و عقل دوراندیشمون وقتی ببینه جان دادن در این مسیر، شرایط رو هیچ تغییری نمیده، نتیجه بگیریم که پس تا همون وقتی که فایده داریم فقط لازمه بمونیم!
از بیرون که بهش نگاه میکنم، تاسف میخورم به حالش، ولی وقتی عمیق میشم، هیچ از خودم دور و بعید نمیدونم که در این موقعیت چنین انتخابی نکنم!
پس شاید لازمه در تعاملاتمون با خودمون و با اماممون یکم دقیق‌تر بشیم که وقت به خاک سیاه ننشونیم خودمونو...
نثر آقای شجاعی بسیار نثر سنگین و با وقاریه و حقیقتاً شایستگی انتقال چنین مفاهیمی رو داره، این دومین کتابیه که از این موضوع ازشون میخونم، ولی با وجود اینکه هر دو از یک واقعه روایت میکنن و اتفاقات یکیه، احساس تکراری بودن بهم نداد. بسیار توصیه می‌کنم.
      
12

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.