یادداشت
1402/5/24
3.7
3
ماجرای «بریدن سر یحیی» منبع الهام نویسندگان بزرگی بوده است. سوای اسکار وایلد که در سال ۱۸۹۱ این نمایشنامه را نوشت و اشتراوس سالها بعد در سال ۱۹۰۵ اپرایی از آن ترتیب داد، ماسنه، اپرایی به نام «هرودیا» در سال ۱۸۸۱ به روی صحنه برد، فلوبر در داستانی به نام «سالومه» در سال ۱۸۸۷ به آن پرداخت و زودرمن اثری به نام «آتشهای یحیی» در سال ۱۸۹۷ از آن خلق کرد. حقیقت آن است که به دلیل قدمت این ماجرا، روایتهای مختلفی از آن در عهد جدید، تفسیر ابوالمفتوح، تاریخ طبری و عرایسالمجالس وجود دارد، اما هستهی ماجرا در تمام آنها یکیست و این روایتها در جزئیات با یکدیگر تفاوت دارند. سالومهی اسکار وایلد ترکیبیست عاقلانه و قابل پذیرش از تمام این روایتها که وقتی آن را میخوانیم راوی را به حماقت متهم نمیکنیم، چون از دید حقیر، هر کدام از آن روایتهای نامبرده گویی چیزی در خود کم دارند. هرچند اسکار وایلد نیز برای افزودن جذابیت به این ماجرا از خلاقیت و هنر خود استفاده نمود و تغییراتی در اصل ماجرا داد، اما اثر وایلد بسیار جذاب و خواندنیست و بنابراین خواندنش را به تمام دوستان کتابخوانم پیشنهاد میکنم. و اما اصل ماجرای سر بریدن یحیی چه بود... هرود آنتیپاس یا همان هردوس بزرگ(بنی اسراعیل) را همسری بود به نام هرودیاس که نخست همسر برادرش بود و هرود او را از چنگ برادرش ربود و به زنی گرفت. هرودیاس از همسر نخست خود دختری زیباروی به نام «هرودیا» داشت. وقتی هرودیاس پیر میشود، هرود از هرودیا خوشش میآید و خواهان ازدواج با او و جایگزینیش با مادرش میشود. هرودیاس بنا به دلایلی که به زندگی خود بر میگردد، کینهی یحیی را به دل داشت، به دخترش آموخت که اگر روزی هرود از تو پرسید چه میخواهی، سر یحیی را طلب کن. هرود برای رسیدن به رویایش یعنی وصلت با هرودیا سوگند یاد میکند که هر آنچه هرودیا طلب کند به او دهد و هرودیا سر یحیی را از او طلب میکند. هرود این خواسته را ناشدنی دانست، چون یحیی را پیامبر خدا شمرده و بریدن سرش را گناهی نابخشودنی. هرودیاس فهمید که همسرش این خواسته را اجابت نمیکند و این چنین شد که صبر کرد تا شب وقت نوشیدن شراب فرا رسد. او دخترش را آراست و به سوی همسرش فرستاد تا ساقی او شود. هرودیا فرمان مادر را اجابت کرد و وقتی هرود مست گشت و دست او را گرفت و از او خواست تا باهم به خلوت بروند، هرودیا بار دیگر امتناع کرد و به هرود گفت که امرت را اجابت نمیکنم تا زمانیکه سر یحیی را به من هدیه کنی، و این چنین شد که هرود در عالم مستی دستور بریدن سر یحیی را صادر و سر او را تقدیم هرودیا نمود. *سپاس حسین را به جهت معرفی نمایشنامه و ترغیب من به خواندن آن.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.