یادداشت محمدامین اکبری

        به نام او

ماشا دو دآسیس را سال‌ها پیش با «دن کاسمارو» کشف کردم. زمانی که سرگرم مطالعه ادبیات امریکای لاتین بودم و هر کتابی را که با ترجمه استاد کوثری پیدا می‌کردم، می‌خریدم. در واقع دآسیس را کوثری به جامعه کتاب‌خوان معرفی کرد. مثل بسیاری از نویسندگان آن جغرافیا. 

دآسیس با همان کتاب اولش برایم شگفتی‌ها داشت. نمی‌توانستم باور کنم که نویسنده‌ای تا این اندازه نوگرا باشد آن‌هم در قرن نوزدهم. این‌قدر خوش‌ریتم بنویسد و قصه‌گو باشد آن‌هم در دوره‌ای که نویسندگان با توصیف‌هایشان پدرت را در‌می‌آورند و داستان هرچه می‌خوانی جلو نمی‌رود. طنز دآسیس هم بدیع و بی‌نظیر بود. گمان نمی‌کردم یک برزیلی چنین نویسنده بزرگی باشد. (خب برزیل را به همه‌چیز می‌شناختیم الا به ادبیات)

«دن کاسمارو» و  «روانکاو» را خواندم و «خاطرات پس از مرگ براس کوباس» و  «کینکاس بوربا» را نخوانده گذاشتم. بعدا یک مجموعه داستان دیگر علاوه‌بر «روانکاو» به کتابخانه اضافه شد؛ «کلیسای شیطان». همه با نثر شیوای استاد کوثری. حالا بعد از مدتها یک کتاب دیگر از این نویسنده خوش‌مشرب را خواندم. «خاطرات...» از آن دو کتابی که خوانده بودم، خواندنی‌تر و دلنشین‌تر بود. رمانی با ضرباهنگی بالا، لحنی طنزآمیز و بداعت‌هایی که در آن دوران عجیب می‌نماید. حالا می‌خواهم به‌سراغ «کینکاس بوربا» بروم که اتفاقا یکی از شخصیت‌های اصلی «خاطرات...» است. فیلسوفی دیوانه و دوست‌داشتنی.

      
312

28

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.